بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اغسِلْنی فیهِ من الذُّنوبِ
وطَهِّرْنی فیهِ من العُیوبِ
وامْتَحِنْ قَلْبی فیهِ بِتَقْوَى القُلوبِ
یا مُقیلَ عَثَراتِ المُذْنِبین.
خدایا بشوى مرا در این ماه از گناه
وپاکم نما در آن از عیب ها
وآزمایش کن دلم را در آن به پرهیزکارى دلها
اى چشم پوش لغزشهاى گناهکاران
عطر سحر نسیم مناجات بوی یار
حال دعا حریم ملاقات روی یار
مَحرم شدن به خلوتِ خوبان فراهم است
بزم ضیافت است و رسیدن به کوی یار
دلها پُر است از غمِ دوریِ ذُوالجلال
تنها وسیله است دعا از گلوی یار
خلوت نشینِ اُنسِ ابوحمزه نیمه شب
با افتتاح جمع شدن روبروی یار
گه یستشیر، گاه مجیر و گهی کمیل
جوشن کبیر و باده زدن از سبوی یار
این عشق نامه ها که پر از اسم اعظم است
هریک نشانه ای است پِی جستجوی یار
از صبح تا غروب زبان بسته مثلِ طفل
از نیمه شب زبانِ دعا گفتگوی یار
باید مواظبت کنم افطار تا سحر
با یک خطای خود نَبَرم آبروی یار
اعدا عدوّک است همین نفسِ اژدها
شیطان که دست بسته شد از چارسوی یار
کاری کنیم گاه نَلَرزد دل حبیب
کاری کنیم شاد نگردد عدوی یار
غفلت کنار سفر? او ناقَلَندری است
نامردی است زُلف نَبَندم به موی یار
با این و آن نِشَستن و پَرسه زدن رواست؟
هرکس که نیست لایقِ سرِّ مگوی یار
چشمی که از حرام رعایت نمی کند
دیگر چگونه دیدن وَجهِ نکوی یار
ایمانِ پاره پاره که تقوا نمی شود
تا کی ز من گناه بپوشد رُفوی یار
من دست خویش را به دعا باز می کنم
شاید چکید قطر? آب وضوی یار
با هم دعا کنیم برا ظهور او
گاهی قسم دهیم بخونِ گلوی یار
پروردگارا !من در کتاب تو که فرو فرستاده ای
و باآن بندگانت را بشارت داده ای ،
یافته ام که فرموده ای :
ای بندگان من که بر خود ستم روا داشته اید ،
از رحمت خدا نا امید مشوید ،
زیرا خدا همه گناهان را می آمرزد .
بار الها !پیش از این ، کار هایی از من سر زده است
که خود میدانی و از من بدانها آگاه تری .
پس وای بر من ازاین رسوایی ،
به سبب گناهانی که نامه عمل من
درخود ثبت کرده است
غفورا !اگر که من به آمرزش فراگیر تو امیدوارنبودم ،
خودم را به نابودی می افکندم ،
و اگر کسی را توانایی آن می بود که ازپرودگارش بگریزد ،
بی شک من به گریختن از تو سزاوارتر بودم
بار خدایا !هیچ رازی درآسمان وزمین بر تو پوشیده نیست
و آن رادر قیامت آشکار می کنی ،
در حالیکه هم جزادهنده ای و هم حسابگر .
معبودا !اگر بگریزم ،مرا طلب کنی ،
و اگرفرار کنم .مرا دریابی ،
اینک این منم شکسته و خوار و زبون
در برابر ت ایستاده ام ،
کریما !اگر عذابم کنی ، سزاوارم،
و این کارای پروردگارمن ازسوی تو عدل است ،
و اگر بیامرزی ،چه عجب که از گذشته ایی دور
مشمول آمرزش تو بوده ام
و جامه عافیت بر من پوشانده.
رحیما !ای مهربانترین مهربانان
بر من رحمت آورو از من در گذر ،
ای صاحب بزرگی و بخشندگی ،
و توبه ام را بپذیر که تو توبه پذیر و مهربانی
آمین یاارحم الراحمین
معارفی از جزء بیست و سوم قرآن کریم
روزی که دست و پا حرف می زنند!
عهدی که با خدا بسته ایم
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنى ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکمُْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ(60)
وَ أَنِ اعْبُدُونىِ هَاذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ(61- یس)
اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نبستم که شیطان را بندگى نکنید که او براى شما
دشمن آشکارى است؟ و گفتم که مرا بندگى کنید که این، راه مستقیم است.
روی صحبت این آیه با مجرمین است که با توبیخ آنها را به یاد عهدی می اندازد
که به آن بی توجهی کردند و در دام دشمنی معروف به نام شیطان افتاده و از
راه مستقیم خارج شدند.
علت این که خداوند مجرمین را به عنوان بنى آدم خطاب کرده این است که دشمنى شیطان
با این عده که باعث انحراف و هلاکت اینها شد روی غرض خاصى نسبت به آنها نبوده؛
بلکه به این دلیل بوده که آنها فرزندان آدم بودند. و این دشمنى در روز اول آن جا بروز
کرد که مامور به سجده بر آدم شد و زیر بار نرفت و استکبار کرد. نتیجهاش هم این شد
که از درگاه خدا رانده شد و از آن روز با فرزندان آدم(ع) نیز دشمن گردید و همه
را تهدید کرد.(1)
متن عهدنامه را هم در آیه بازگو کرده است: شیطان را عبادت و پرستش و اطاعت نکنند
و تنها خداوند متعال را پرستش و عبادت کنند. منظور از «عبادت کردن و پرستیدن شیطان»
، اطاعت و پیروی از وسوسه های اوست.
اما اینکه ما کی و کجا این عهد را با خدا بستیم مفسران نظرات گوناگون داده اند که
به نظر می رسد این عهد همان عهدی است که در عالم فطرت بین انسان و خدای او منعقد
شد و اگر روی آن را با غبار غفلت و معصیت نپوشانده باشد هر لحظه که به آن توجه
کند به یاد آن عهد می افتد.(2)
خلاصه اینکه منشأ انحراف و تباهی ما بی توجهی به آن عهدی است که با خدا بسته ایم
و نتیجه این بی توجهی هم چیزی نیست جز افتادن در دام شیطانی که بر تباه کردن ما قسم یاد کرده است.(3)
روزی که دست حرف می زند و پا شهادت می دهد
الْیَوْمَ نخَْتِمُ عَلىَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تُکلَِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشهَْدُ أَرْجُلُهُم بِمَا کاَنُواْ یَکْسِبُونَ(65- یس)
امروز بر دهانهایشان مُهر سکوت می زنیم و دستهایشان با ما سخن مىگویند و پاهایشان
به اعمالى که همواره مرتکب مىشدند، گواهى مىدهند.
براساس این آیه،دست و پای مجرمین به آن گناهانی که با آن انجام دادهاند شهادت
مىدهند؛ مثلا دستها به آن گناهانى شهادت مىدهد که صاحب دست به وسیله آن مرتکب
شده؛ مانند سیلىهایى که به ناحق به مردم زده، اموالى که به ناحق تصرف کرده، نوشته
هایی که به ناحق نوشته و امثال آن و پاها نیز به آن گناهانى شهادت مىدهند که صاحبشان
با آنها انجام داده؛ مانند قدمهایى که به سوى مجلس گناه و برای انجام معصیت، خیانت،
ظلم، فتنهانگیزى و امثال آن برداشته است.(4)
ازهمین جا روشن مىگردد که هر عضوى به عمل مخصوص به خود شهادت مىدهد
و نام دست و پا در آیه شریفه از باب ذکر نمونه است و گرنه چشم و گوش و زبان و
هر عضو دیگر نیز به کارهایى که به وسیله آنها انجام شده،شهادت مىدهند.(5)
زنده و مرده در فرهنگ قرآن
لِّیُنذِرَ مَن کاَنَ حَیًّا وَ یحَِقَّ الْقَوْلُ عَلىَ الْکَافِرِینَ(70- یس)
قرآن برای آن است تا کسانى را که زندهاند هشدار دهد و فرمان عذاب بر کافران محقق و ثابت شود.
از تقابلی که در این آیه بین «حیّ؛ زنده» و «کافر» وجود دارد معلوم می شود که
این عبارت در واقع این بوده است که برای رعایت صنایع ادبی به این شکل درآمده است
آن عبارت این بوده: قرآن مومن را چون زنده است از نافرمانی و عذاب الهی هشدار
می دهد ولی برای کافر که مرده است اثری ندارد و عذاب در انتظار اوست.
این همان حیات و مرگ معنوى است که از مرگ و حیات ظاهرى به مراتب برتر و فراتر
است و آثار آن گستردهتر و وسیعتر. این حیات و زندگى مختص انسانی است که به معنى
«نفس کشیدن» و «غذا خوردن» و «راه رفتن» نیست؛ زیرا اینها اموری اند که در
همه حیوانات یافت می شوند. حیات انسانى شکوفا شدن گلهاى عقل و خرد و ملکات
برجسته در روح انسان و تقوى و ایثار و فداکارى و تسلط بر نفس و فضیلت و اخلاق
است، و قرآن پرورش دهنده این حیات در وجود انسانهاست.(6)
نتیجه اینکه در فرهنگ قرآن مومن زنده است و کافر مرده؛ مومن حق را می بیند و می شنود
و در قلب و اندیشه او اثر کرده و در عمل او ظاهر می شود اما کافر و کسی که منکر
دین است چون مرده است؛ کر است و کور است و قلب و اندیشه اش هیچ تاثیری از
قرآن و کلام حق نمی پذیرد.(7)
فراموشی قیامت را ساده نگیرید!
إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدُ بِمَا نَسُواْ یَوْمَ الحِْسَابِ(26- ص)
بىتردید کسانى که از راه خدا منحرف مىشوند، چون روز حساب را فراموش کردهاند،
عذابى سخت دارند.
در این فراز، قرآن کریم به این حقیقت اشاره مىکند که گمراهى از مسیر حق ناشی
از فراموشى قیامت است و نتیجهاش عذاب شدید الهى است.
بر اساس این آیه فراموشى روز قیامت سرچشمه گمراهی ها است و هر گمراهى،
آمیخته با این فراموشکارى است. این اصل، تاثیر تربیتى توجه به معاد را در زندگى انسانها روشن مىسازد.
روایاتى که در این زمینه در منابع اسلامى وارد شده بسیار قابل دقت است. از جمله
حدیث معروفى است که هم از پیغمبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله و هم از امیرالمؤمنین
على علیه السلام نقل شده که فرمودند: «اى مردم! وحشتناکترین چیزى که از ناحیه آن
بر شما مىترسم دو چیز است: پیروى از هوای نفس و آرزوهاى دور و دراز است؛ اما
پیروى از خواهش نفس، شما را از حق باز مىدارد و آرزوهاى دور و دراز قیامت
را از یاد شما می برد.»(8)
دو دلیل عقلی بر وقوع قیامت
وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنهَُمَا بَاطِلًا ذَالِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ
مِنَ النَّارِ(27) أَمْ نجَْعَلُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ کاَلْمُفْسِدِینَ فىِ الْأَرْضِ أَمْ
نجَْعَلُ الْمُتَّقِینَ کاَلْفُجَّارِ(28- ص)
و ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست، بیهوده نیافریدهایم؛ این پندار کافران
است. پس واى بر آنان که منکر آتش دوزخند. آیا کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته
انجام دادهاند مانند مفسدان در زمین قرار مىدهیم یا پرهیزکاران را چون بدکاران؟!
در این آیات دو دلیل بر وجود و یا ضرورت وجود قیامت اقامه شده است:
یکی اینکه اگر قیامتی نباشد وجود این جهان مادی باطل و بیهوده خواهد بود چون هدفی
برای بودنش وجود نخواهد داشت. اینکه موجوداتی خلق شوند و از آسمان و زمین این
عالم استفاده کنند و بعد هم هیچ به هیچ این نظام یک نظام بی هدفی خواهد بود که ساحت
قدس الهی از چنین بیهوده کاری و عمل لغوی مبراست.(9)
دیگر اینکه اگر قیامتی نباشد و محکمه عدل و پاداش و عقابی برپا نشود آنگاه کسی که در
این دنیا بد بود و بد عمل کرد فرقی با آنکه خوب بود و خوب عمل کرد تفاوتی نخواهد داشت
و این از نظر وجدان پذیرفته شدنی نیست.
برای اینکه این دو اشکال جدی پیش نیاید عقل حکم می کند که باید پس از این عالم
عالمی باشد که هم هدف این دنیا در آن محقق شود و هم تفاوت بین متقی و فاجر روشن شود.(10)
آنچه که ابلیس را ملعون ابد کرد
قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَىَّ أَسْتَکْبرَْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ(75)
قَالَ أَنَا خَیرٌْ مِّنْهُ خَلَقْتَنىِ مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ(76) قَالَ فَاخْرُجْ مِنهَْا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ(77)
وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتىِ إِلىَ یَوْمِ الدِّینِ(78- ص)
خداوند متعال فرمود: اى ابلیس! چه چیز مانع شد بر مخلوقى که من آفریدم سجده نکنی؟
تکبر ورزیدى، یا بالاتر از آن بودى که فرمان سجود به تو داده شود؟ ابلیس
[گزینه اول را انتخاب کرد و] گفت: من از او (آدم) بهترم، چرا که مرا از آتش
آفریدهاى و او را از گل. خداوند به او فرمود: از صفوف ملائکه، از آسمان برین،
بیرون رو که تو رانده درگاه منى و مسلما لعنت من بر تو تا روز قیامت ادامه خواهد یافت.
سه درس آموزنده و مهمی که در این گفتگو نهفته است
1. در پاسخ ابلیس اشارهاى است به اینکه از نظر ابلیس اوامر الهى به خودی
خود لازم الاجرا نیستند؛ بلکه فرامین الهی وقتى لازم الاطاعة هستند که حق باشند
و چون امرش به سجده کردن، حق نبود پس اطاعتش هم واجب نبود. برگشت این حرف
به این است که ابلیس اطلاق مالکیت خدا و حکمت او را قبول نداشته و این همان اصل
و ریشهاى است که تمامى گناهان و عصیانها از آن سرچشمه مىگیرد؛ چون معصیت
وقتى سرمىزند که صاحبش با انکار ربوبیت خدا و با این توجیه که ارتکاب معصیت
بهتر از ترک آن است، از حکم الهی سرپیچی کند.(11)
2. این مجازات سنگین برای ابلیس تنها برای ترک یک سجده نبود؛ آنچه باعث این سقوط
و لعنت ابدی ابلیس شد استکبار او بود. استکباری که با اظهار نظر و استدلال در برابر
امر الهی وجودش ثابت شد. اگر استدلال ابلیس را تحلیل کنیم سر از کفر عجیبى در مىآورد
او با این سخن خود در حقیقت به خدا گفت که برخی از دستورات تو اساس و پایه درستی
ندارد (انکار حکمت الهی) و نیز برخی از دستورات تو کاملا نادرست است معاذالله جاهلانه
است (انکار علم الهی) و من بهتر از می فهمم.
3. کسی که عالمانه و از روی عمد مرتکب معصیت می شود در حقیقت همان راهی را رفته است
که ابلیس رفته. یعنی به خدا می گوید تو گفته ای نکن ولی نظر من این است که انجام این کار
اشکالی ندارد و بعد مرتکب می شود.
روز بیست و سوم:
موفقیت در امتحان الهی
«اللهم ااغفرلی فیهِ من الذُّنوبِ و طَهِّرْنی فیهِ من العُیوبِ و
امْتَحِنْ قَلْبی فیهِ بِتَقْوَى القُلوبِ یا مُقیلَ عَثَراتِ المُذْنِبین»
برخی از امتحانات
1 - ترس
2 - گرسنگی
3 - ضرر مالی
4 - ضرر جانی
5 - آفات زراعت
6 - خیر و شر
«و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس
والثمرات؛البته شما را به سختیهایی چون ترس و گرسنگی و
نقصان اموال و نفوس و آفات زراعتبیازمائیم.» (1)
هدف از امتحان الهی
1 - تصفیه قلوب:
«و لیبتلی الله ما فی صدورکم و لیمحص ما فی قلوبکم؛
تا خدا آنچه گدر سینه پنهان دارید بیازماید و هرچه در
دل دارید پاک و خالص گرداند.» (2)
2 - تصفیه نفوس:
«ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب؛
خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال کنونی وانگذارد
تا آنکه بدسرشت را از پاک گوهر جدا کند.» (3)
3 - شناخت مجاهدین:
«و لنبلونکم حتی نعلم المجاهدین؛
شما را امتحان میکنیم تا مجاهدین شناخته شوند.» (4)
4 - نیکوکاران:
«الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا؛
خدایی که مرگ و زندگانی را آفرید تا شما بندگان را بیازماید
که کدامیک از شما نیکوکارتر است.» (5)
نخست شرط ولی ابتلای او به بلایاست بلا همیشه بدو مایل است و او متمایل
یا مقیل عثرات المذنبین” آزمایش، رتبه دلهای اهل تقوا بخش ای پذیرنده عذر لغزشهای گناهکاران” را می بخشد و از آنها در می گذرد “ان الله یغفرالذنوب جمیعا”(1) یعنی “به درستی که خداوند تمامی گناهان را می آمرزد” ولی خداوند تنها یک گناه را نمی بخشد و آن هم شرک ورزیدن به ذات اقدس اوست “ان الله لایغفر ان شرک به...”(2) یعنی “به درستی که خداوند کسی را که برای او شریک قایل شود، نمی آمرزد”، حال می خواهیم بدانیم که در این دعا منظور از “اللهم اغسلنی” “خدایا مرا شستشو ده” چه می باشد؟ برای جواب باید به این نکته اشاره کنیم که آب پاک کننده تمام کثافات و پلیدیهاست به طوری که آب هر کثافت و پلیدی را در هر مکانی که باشد از بین می برد و پاکیزگی و نظافت را بر جای می گذارد به طوری که اثری از آن کثافت نخواهد ماند که آنگاه است که می گوییم مکان مورد نظر ما شستشو شده و پاک گردیده است و دلیل اینکه از خداوند خواستاریم که “اللهم اغسلنی فیه من الذنوب” ما را از گناهان شستشو داده و پاک گرداند به خاطر این است که دیگر اثری از گناه در جسم و روح ما وجود نداشته باشد تا اینکه کثافات و پلیدیهای گناه مانعی برای رسیدن به قرب الی الله نشوند، پس منظور از غسل همان پاک و طاهر شدن از پلیدیهای گناهان است، که در این روز ما نیز از پروردگار عالمیان خواستاریم که ما را از گناهان پاک و پاکیزه گرداند تا بتوانیم به درجات عالی معنوی دست یابیم... می دهد که این اشتباهات و خطاها به عیب تعبیر می گردد به فرض مثال شخصی که بسیار دروغ می گوید دروغگویی عیب بزرگ او تلقی می گردد که آن عیب در دنیا و آخرت گریبانگیر او می شود. چرا که یک عیب مولد هزاران عیب دیگر است که ممکن است جامعه ای را به نابودی بکشد، چنانچه در روایات و احادیث موجود است اسلام دستور بر پوشش عیوب الناس مخصوصا مسلمانان را دارد چرا که اگر عیبی از شخصی که دارای احترام و آبروست و عده بسیاری از او تبعیت می کنند، فاش شود آنگاه است که دو اتفاق مهم ممکن است رخ دهد: اول اینکه آن شخص بی آبرو گشته و شخصیت او در پیش همگان متلاشی می گردد که ممکن است این عمل، آن شخص را به کارهای خطرناکی وادارد و دوم اینکه ممکن است افراد بسیاری که از او تبعیت می کنند به علت اعتماد به او عیب او را حسن دانسته و به اشاعه آن عیب در بین مردمان بپردازند که هر دو حالت آن برای یک جامعه بسیار خطرناک است، حال شاید سئوال شود پس در مقابل چنین رفتار هایی چه باید بکنیم؟ که ما در جواب می گوییم که اولا هر انسانی به اندازه کافی دارای عیوب می باشد که اگر بخواهد به عیوب نفس خود نظر کند تا آخر عمر باید در اصلاح آنها بکوشد چرا که انسانی که خود مریض است اول باید مرض خود را درمان کند، بعد مرض دیگران را، که با این عمل خود به خود جامعه و افراد آن نیز اصلاح می گردند به طوری که اگر شخصی عیوب خود را اصلاح کند کسانی که از او تبعیت می کنند و از او الگو می گیرند نیز از عمل اصلاح شده و پسندیده او تبعیت می کنند و ثانیا انسانها در صورت مشاهده عیبی در برادر مسلمان و دینی خود می توانند به صورت مخفیانه و نامحسوس آن عیب را به آن شخص گوشزد کنند تا به اصلاح آن بپردازد و باید این را هم در نظر گرفت که خداوند ستارالعیوب است و عیبها را می پوشاند و خداوندی که بر پوشندگی عیبها معروف است هیچگاه نمی خواهد بنده ای عیب بنده دیگری را فاش گرداند که ما نیز در این روز از خداوندی که بر عیوب ما آگاه است خواستاریم وجود ما را از عیبهایی که در ما رخنه کرده است پاک گرداند... آزمایش، رتبه دلهای اهل تقوا بخش ای پذیرنده عذر لغزشهای گناهکاران” که آنان از نافرمانی دستورات ذات اقدس پروردگار دوری گزیدند و سر تسلیم به امر و فرمان او فرود آوردند چنانچه خداوند عزوجل در قرآن می فرماید: “والذین اتقوا فوقهم یوم القیامه...”(3) یعنی “مقام تقوا پیشه گان در روز قیامت بسی برتر و والاتر از کافران است” و آنان نزد پروردگار خویش دارای رتبه و مقامی والا هستند که خداوند به آنان وعده فرموده است که: “للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهره و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد”(4) یعنی “کسانی که تقوا پیشه اند نزد خداوند باغهای بهشتی است که بر زیر آن نهرها جاریست و در آن جاوید هستند و زنان پاکیزه و آراسته ای و (از همه بهتر) خشنودی خداوند (برای آنان می باشد) و خداوند به حال بندگان بیناست” که ما نیز در این روز با اینکه دارای گناهان و لغزشهای بسیاریم اما از خداوند توبه پذیر و مهربان خواستاریم که گناهان و لغزشهای ما را آمرزیده و مقام و رتبه اهل تقوا را که در پیشگاه او از درجات والایی برخوردارند به ما عطا فرماید.
پاکیزه دلان
شرح دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان
“اللهم اغسلنی فیه من الذنوب وطهرنی فیه من العیوب و امتحن قلبی فیه بتقوی القلوب
“خدایا در این روز مرا از گناهان پاکیزه گردان و از هر نقص و عیبی پاک ساز و دلم در
(1) اللهم اغسلنی فیه من الذنوب “خدایا در این روز مرا از گناهان پاکیزه گردان”
همانطور که در روایات و آیات قرآن کریم آمده است خداوند تمام گناهان بندگان خویش
(2) وطهرنی فیه من العیوب “و مرا در این روز از هر عیب و نقصی پاک ساز”
پاکسازی عیوب
انسان در طول زندگی خود دانسته یا ندانسته اشتباهات و خطاهای فاحشی را انجام
(3) وامتحن قلبی فیه بتقوی: لقلوب یا مقیل عثرات المذنبین “و در این روز دلم را در
قلبهای خداترس
کسانی که تقوای الهی پیشه می کنند در روز قیامت از جایگاه ویژه ای برخوردارند چرا
ان شاءالله که تابع باشیم.
بشکن دگر ای بغض سنگین
می خواهم امشب تا خود فردا بگریم
دور از نگاه دیگران تنها بگریم
بر حال و روز این دل همرنگ مرداب
این دل که دور افتاده از دریا بگریم
چون نی به سوگ این منِ مرده بنالم
چون شمع، قدری مردن خود را بگریم
جاری شو ای آه از دل من تا بنالم
بشکن دگر ای بغض سنگین تا بگریم
می خواهم امشب تا سحر بیدار باشم
بیدار باشم تا سحر ، امّا بگریم . . .
میخواهم از تو بگویم
امشب، دستهایم نهایت ندارند میخواهند از تو بگویند و بنویسند؛ ولی چگونه؟
مگر میشود با این کلمات سربی و سرد بیروح، تو را توصیف کرد؟!
خدا کند دری به سمت کلمات باز شود تا بتوانم تو را بنویسم!
غواص خِرد به کُنهِ ذات تو پی نمیبرد، ولی:
«آب دریا را اگر نتوان کشید *** هم به قدر تشنگی باید چشید»
علی، علی است؛
نه یک کلمه کمتر و نه بیشتر.