فعالیتهای فرهنگی ، هنری ، ادبی و تصویری
عید قربان، روز اثبات عشق و تسلیم است ؛
روزی که انسان در برابر معشوق، خود و همه چیز را فدا می کند
و تعبد و پرستش خدا را آن گونه که شایسته است
به معرض دید همگان می گذارد.
در این روز به گونه ای شایسته عمل می کنیم
تا ابراهیم و اسماعیل وار از آزمایش و امتحان به در آییم.
آن گونه تسلیم امر حق می گردیم و تمام وجود و
هستی خویش را تقدیم حق تعالی می نماییم که پاداش نیکوی
وعده داده شده را از خداوند سبحان دریافت کنیم.
در این روز با شکوه، خاطره عشق و ایثار
حضرت ابراهیم علیه السلام و اسماعیل علیه السلام
و هاجر علیهاالسلام را تجدید می نماییم
و نشان می دهیم که عشق و ایمان ما ،در چه مرتبه ای
و آرزوی وصل در چه حدی است و تا چه اندازه به تعبد و تسلیم رسیده ایم.
نردبان تقرب
عید قربان، عید تسلیم است و تعظیم شعایر الهى.
از «این حیوانات که قربانى مى کنید، نه گوشت و خونشان
که تقواى شما به خدا مى رسد».
قربانى کردن، نماد شکرگزارى است و نماد خاکسارى
و رهسپارى با دین حنیف ابراهیم علیه السلام
قربانى کردن، نماد انفاق است؛ انفاق عزیزترینها و بهترینها؛
که «لَن تَنالُوا البِرَّ حتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون»؛ نشانه اى است
براى نشان دادن بندگى و «همصدا با حلق اسماعیل» نواى اطاعت سر دادن.
قربانى کردن، نردبان تقرب است و ذره شدن تا اوج... تا ملکوت...
چاقو زیر گلوى «حرص» نهادن است و ریختن خون «بخل»؛
دل از تیرگى ها شستن است و تن سپردن به پاکى آبهاى طهارت...
آن روز، ابراهیم در کنار آبى ترین تصور رسالت خویش، به نمایشى
سرخ فراخوانده مى شد. آنجا صحنه رقابت آسمان با زمین بود
و او باید میان اسماعیل و پروردگارش، یکى را بر مى گزید.
محبوب ابراهیم، تحفه اى از او خواسته است؛
هدیه اى به نازکى حلق مبارک اسماعیل و اراده اى
به استحکام تیزترین شمشیرها.
اینجا نقطه رویارویى همه انسان با شیطان است؛
این عید قربان است؛
عیدى که در آن، توحید ابراهیم، در دو راهى انتخابى سخت مى ایستد
و ملائک، نفسها را براى تماشا حبس مى کنند.
و چنین خطاب آسمانی بر منی طنین افکند:
ای ابراهیم! رها ساز اسماعیلت را تا صله ی عطا در دامن وفای تو نهم ... .
«منی» مسلخ عشق است؛ سرزمین طاعت و بندگی و «قربان»، تجسم
سر تسلیم به فرمان دوست نهادن؛ بیهیچ چون و چرا.
مگر نه اینکه هر که گفت عاشق است و معشوق، جان شیرین
از او طلب کند، بیدرنگ دریغ نخواهد کرد؟
خلیل هم سر به فرمان حبیب، از جان شیرین ترش را، همه ی
تعلقات و دلخوشیهایش به این پهنه ی خاکی را در طبق
اخلاص، قربانی پیشگاه محبوب یکتایش میکند.
هنوز هم شنیده میشود صدای ملایک، که مبهوت، چشم به زمین دوخته اند.
یا رب! چه میشود ابراهیم را؟
این خنجر تیز، حنجرهی اسماعیل، نور دیدگانش
را خواهد درید! اسماعیل، یگانه فرزند دلبندش!
و این بار ابراهیم عاشقی است که زنجیرهای تعلق را از پای
روح بلندش، باز کرد و بذر تردید را از خاک دل برچید.
صبورانه، از دل، رشته ی مهر پدری را گسست و
دشنهای تیز در دست، مهیای قربانی شد؛ بازگرداندن امانتی که
روزگاری نه چندان دور، به وی عطا گردیده بود.
«قربان» عید ابراهیم است و ابراهیمی شدن، دل از بند
تعلقات بریدن و به دوست ملحق شدن. «قربان»، عید عاشقان است
و عید قلبهایی که خلوتگه محبوب یکتاست.
چه میعادگاه خلوت و زیبایی!
اسماعیل، در دست های اراده ابراهیم.
سر اسماعیل، در آغوش پدر و نگاه اسماعیل
نه به چشم های پدر، که به آن سوی ابرها و آسمان ها و
خدایی که چند لحظه بعدتر را بهتر از همه می دانست.
آن روز، نه گلوی اسماعیل بریده شد و نه ابراهیم
پدری را بر بندگی ترجیح داد.
تنها رضایت و سرسپردگی به «او» بود که بیداد می کرد
پس به رسم نمایش سرفرازی و قبولی، گوسفندی ذبح شد.
از آن روز بزرگ و باشکوه تاکنون، جشن میعاد اسماعیل
و ابراهیم با فرمان پروردگار، هر سال و هر قربان، تکرار می شود
که جشن دلدادگی و شیدایی است و در دل ایمان مومنان دوست
آذین پرنشاط قرب و دیدار، بسته می شود.
مبارک باد!