سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار

 




ای حسین!

تو در این دشت، چه خواندی که هنوز

سنگ های «جبل الرّحمه» از گریه تو نالانند؟

در دعای عرفه،

تو چه گفتی، تو چه خواندی که هنوز

تب عرفان تو در پهنه این دشت به جاست؟



ای حسین!


عشق را هم ز تو باید آموخت


و مناجات و صمیمیت را


و عبودیت را.


دشت از نام تو عرفان دارد.


و شب، از یاد تو عطرآگین است.





ارسال شده در توسط محب مهدی



 




الهی!

چگونه به درگاه تو روی آورم،

وقتی خویش را آلوده پست ‏ترین عصیان‏ها می‏بینم

و در توشه عملم جز زشتی و سیاهی نیاندوخته‏ ام؟


دعای امام را شامل این ذرات ناچیز و بی‏ ارزش عرفات کن

که بر زمین، به امید عنایت تو نشستیم

و حسین علیه ‏السلام را شفیع قرار دادیم.
 


تمام اجزای این خاک اشک می‏ریزند

و تمام ذرات این صحرا فریاد می‏زنند:


«اللهم انی ارغب الیک و اشهدُ بالرّبوبیّ

ة لکَ مُقراً بِانکَ رَبّی و الیک مَرَدّی».
 


علی خالقی





ارسال شده در توسط محب مهدی

 





تنگ غروب و ساحلِ شور و نوای عرفه

شکسته کشتی دلم، به ناله های عرفه


بر پرِ سجاده‌ی دل، گره نشسته، وا نما

ای گل سجاده نشین، به یک دعای عرفه
 


به روی خاک بسته‌ام، تیمم نیایشی

تو را قسم اشارتی، بر این گدای عرفه


دخیلِ بندِ خیمه‌ی عزیزِ آل کوثرم

شفا بده مریض را، تو ای شفای عرفه


قسم به جد اطهرت، قسم به اشک مادرت

به هر نفس بخوانمت، به نغمه‌های عرفه
 

رها نمی‌کنم تو را، غریب دشتِ زمزمه

من و غروبِ قسم و تو و خدای عرفه


چه کرده‌ای تو با دلم، در این نسیمِ واپسین

به روضه‌ای مهار کن! تو عقده های عرفه



شاعر : حسن فطرس


 


ارسال شده در توسط محب مهدی
ارسال شده در توسط محب مهدی

 





بازهم به سینه آه

باز هم به لب نوا


می نهم دوباره روی، سوی قبله دعا
اشک گرم و آه سرد
از دلم حکایتی است

در قنوت صد نیاز

می زنم تو را صدا

گشته ام ز خود رها

با تو عهد بسته ام

در کویر سینه ها، چشمه های «ربّنا»ست.



ارسال شده در توسط محب مهدی



 

«عرفات دل»




امروز، به عرفاتی که در «من»، قد کشیده است،

با تمام دلم قدم می‏گذارم!

فرصتی دست داده، تا خود، این مدّعی عنوان خلیفه اللّهی

را، به پای میز محاکمه بکشانم.


باید لحظه‏ های خطا کارم را، بی‏ هیچ
تعارفی، به قضاوت بنشینم!

گذشته‏ ی اندوهگینم را عارفانه بنگرم و صادقانه
به اعتراف برخیزم.


فردا دیر است! امروز، باید خودم را بشناسم!

بدانم کیستم و کجای عالم ایستاده ‏ام؟!


ای روح خسته و آشفته‏ی من!

شتاب کن! بلندتر قدم بردار!

دیار معرفت، نزدیک است و من، بوی خوش «عرفه» را می‏شنوم!


امروز، می‏خواهم غل و زنجیر اسارت از پایت، بگشایم

و یوق بندگی «تن»، از گردنت بردارم!


می‏خواهم به بال‏های همیشه بسته ‏ات،

وسعت پرواز ببخشم! ... با من بیا!


تو را به سرزمینی می‏برم که تمام سروهایش، از بار تعلّق آزادند!

به دیاری که زیر «چرخ کبودش»، تمام «همّت‏ها» رنگ «او» را

دارند و دل‏ها، «هروله‏ی» قُرب و اشک‏ها، طعم

نیاز و سرها، همه سودای بندگی‏اش را!


تو را به سرزمینِ کشف و شهود می‏برم؛

تاعظمتِ گشمده ‏ات را بیابی و وسعتِ بی‏نهایتت
را به تماشا بنشینی!


فردا دیر است! همین امروز، باید دنیای درونم را بشناسم

و سرگردانی‏ام را به مقصد برسانم!


راه سخت و طولانی است و من، توشه‏ ای جز حسرت و گناه، به

همراه ندارم! باید تا قلّه‏ی «ندامت» صعود کنم و گردنه‏ های

وحشتناک «جهل و هوی» را دور بزنم.


باید از آهِ جانسوز توبه، آتش‏فشان خاموشِ وجدانم را شعله ‏ور سازم.

باید از برهوت «منیّت‏ها» عبور کنم و دریا دریا

گناهم را پشت سر بگذارم!


آه، چه راهِ دشواری را پیش رو دارم!

باید امروز در عرفاتِ وجودم جاری شوم و از رایحه ‏ی

دل‏انگیزِ «دعا»، مست و سرشار.


امروز، وسعتِ بی‏نهایت خدا را، به رُخ خود خواهم کشید!

باید امروز، ساکنان عرش و ملکوت، با فریاد «اَنْتَ الّذی»های

من، هم‏آوا شوند و از اعتراف «انا الّذی»،هایم، به شِکوه، آیند!


امروز، صحرای عرفاتِ وجودم را، به بهشتِ دل انگیزی

از «عرفه» مبدّل خواهم ساخت و هم‏زمان با هبوط «منیّت‏ها»،

لحظه‏ یقشنگِ تولّد «آدمیّتم» را جشن خواهم گرفت.

ارسال شده در توسط محب مهدی

 



 
ویژه نامه شهادت مسلم بن عقیل
 




ارسال شده در توسط محب مهدی



 



یا مسلم بن‌ عقیل


سلام ای یوسف بازار خون

یاس خزان دیده به گلزار خون


ای به ره حسین اول قتیل

فاتح کوفه! مسلم‌بن‌عقیل


زنده‌ترین آیت صدق و صفا

ثانی عباس به عشق و وفا


بر ولی‌الله ولی کیست؟ تو

در صف پیکار، علی کیست؟ تو


رأس تو بر نی قمر فاطمه

خون تو خون پسر فاطمه


دل به نگاه تو شفا یافته

کوفه ز اشک تو صفا یافته


در جگرت سوز درون حسین

حنجر تو چشم? خون حسین


کوفه چه غم نیست اگر یار تو

حضرت زهراست عزادار تو


نیست عجب احمد ختمی‌مآب

وقت شهادت دهدت جام آب


کوفه که بر جنگ تو آورده رو

رفته ز دستش شرف و آبرو


دردل زارت شرر انگیختند

جای گل آتش به سرت ریختند


گرگ‌صفت بر تو زده چنگ‌ها

کرده تنت را هدف سنگ‌ها


خصم ستمکار به سویت شتافت

تیغ برآورد و لبت را شکافت


کوفه به خود ننگ ابد را خرید

با گلوی تشنه سرت را برید


حیف که ای نایب خاص امام

رأس تو افتاد ز بالای بام


با که بگویم چو تو مردافکنی

در دل شب داد پناهش زنی؟


با که توان گفت که خصم پلید

دست تو را بست و سرت را برید؟


غربت تو در ملأعام بود

قتلگهت بر زبر بام بود


هیچ شهیدی چو تو تنها نبود

دسته گلش آتش زنها نبود


نایب تنهای ولی خدا

وه! چه غریبانه سرت شد جدا


گریه کنم بر غم بسیار تو

یا به دو فرزند عزادار تو؟




ارسال شده در توسط محب مهدی

 





«ارتفاع شهادت»






کوچه بود و ازدحام سکوت؛

کوچه بود و مسافری غمگین؛


با نگاهی از ستاره‏ ها لبریز، تکیه داده به دیوار تنهایی.

مرد، خسته از نبردی سخت، با تمام غربتش اندیشید:


وایِ من! اگر با او نیز چنین کنند، چه خواهد شد؟!

دیروز، همه با او بودند و امروز، حتی کوچه ‏های خالی او

را همراهی نمی‏کردند.


جدایی گمان کرده بودم و لیکن نه چندان، که یک سو نهی آشنایی

رسالت عشق بر دوش او سنگینی می‏کرد و بار امانت، تمام نگاهش

را به آسمان دوخته بود.


کاروان در مسیر بهار گام برمی‏داشت و عطر گل‏های سرخ، تا

ابدیت جاری می‏شد. گویی آفتاب، تواضع کنان، در سایه‏ سار کاروان

حرکتمی‏کند و ستارگان به دنبال رصدِ تبسّمی از نگاه کودکان هستند.


عشق، منزل به منزل می‏گشت و سالکان گم کرده را راهنمایی می‏کرد.

حادثه‏ ای در راه بود؛ این را تمامِ پرندگان، درختان، کوه، دشت

ودریا، می‏دانستند و اضطرابی شگرف آنها را فراگرفته بود.


این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان

جمله درهم است گویا طلوع می‏کند از مغرب آفتاب کآشوب

در تمامیِ ذرات عالم است


... و این مسلم بن عقیل علیه‏السلام بود که درس شهادتِ

عاشورایی را زودتر از دیگران فرا گرفته بود؛


شهادت در اوج غربت و عشق، شهادت در نهایت ایمان، در

کارزاری که گویی تنها یک مسلمان در مقابل کفر می‏جنگد.


انبوهِ شمشیرها به غربت و تنهایی ‏اش هجوم آوردند و او

مثلآفتاب، صفوف تیره ‏ی آنها را در هم ریخت.


آه، ای کوفه! آه از مرامت که همیشه همسنگ با خیانت است،

هیچ به یاد داری با حیدر کرّار علیه‏السلام چه کردی؟!


فرومایگی ‏هایت را عجب نیست؛

وقتی دست به سفره‏ ی رنگین یزید فرو برده باشی.


«ابن مرجانه ‏هایت فراوان مباد»!

که همیشه عرصه بر مردان تنگ کرده‏ ای.


آن روز، آفتاب بود و ارتفاع شهادت؛

شهادتی که قامت حضرت مسلم علیه‏السلام را به

«سدرة المنتهی» پیوند می‏زد.


کاش می‏شد، باز، دستی از گلوها می‏گشایید

حجم حجم بغض‏ها را، در فضای این تراکم

غربت اندوهتان، در چشم هستی، دیدنی نیست

کوفه را، تا پیش رویم می‏کنم امشب تجسّم





ارسال شده در توسط محب مهدی





برنامه های کنفرانس
آیه های انتظاردر مسنجر ال فور آی

در هفته جاری - 13 شهریور الی 19 مهرماه

شروع برنامه ها
هر شب ساعت 22:30







شنبه 92/7/20


تلاوت سوره مبارکه هود آیات 29 الی 37
- صفحه 225

تفسیر آیاتی از سوره مبارکه هود

1) سخنرانی
حجة الاسلام آقای لبیک با موضوع


گنجینه های اخلاق به مدت 40 دقیقه

2) سخنرانی
حجة الاسلام آقای معمار با موضوع


پاسخ به شبهات وهابیون به مدت 40 دقیقه



یکشنبه 92/7/21

تلاوت سوره مبارکه هود آیات 38 الی 45 - صفحه 226

تفسیر آیاتی از سوره مبارکه
هود

1) سخنرانی حجة الاسلام آقای شوشتری با موضوع


دانشنامه طب ائمه اطهار علیهم السلام به مدت 40 دقیقه


2) سخنرانی
حجة الاسلام مهیار با موضوع


شیوه های جذب (خنده و جذب) به مدت 40 دقیقه




دوشنبه 92/7/22


تلاوت سوره مبارکه هودآیات 46 الی 53- صفحه 227

تفسیر آیاتی از سوره مبارکه
هود

1)
سخنرانی حجةا
لاسلام آقای زلال احکام با موضوع


بیان احکام شرعی و پاسخ به سوالات مربوطه
به مدت 40 دقیقه

2) سخنرانی
حجة الاسلام آقای شریفی با موضوع


مهارتهای زندگی ( همدلی )
به مدت 40 دقیقه




سه شنبه 92/7/23


تلاوت سوره مبارکه
هود آیات 54الی 62 - صفحه 228

تفسیر آیاتی از سوره مبارکه هود


1) سخنرانی
حجة الاسلام آقای جمالی فرد تحت عنوان


شناخت راه خدا (اخلاق مداری/اخلاق اجتماعی) به مدت 40 دقیقه

2) سخنرانی
حجة الاسلام آقای مهیار تحت عنوان


شیوه های جذب ( تمرکز برپیام *فرم* )
به مدت 40 دقیقه



ارسال شده در توسط محب مهدی
<      1   2   3   4   5   >>   >