???? خدایا چرا من ؟ ! ????
با سلام و آرزوی روزهای خوب برای همه ی شما خوبان
حتما در مقاطع مختلف زندگی با سختیها و مشکلات زیادی روبرو شدید
و بعضی از ما به خاطر سختیها و مشکلات طاقت خود را از دست داده
و لب به شکایت باز میکنیم و بارها با خود میگویم:
خدایا از میان این همه آدم، چرا من؟
و این سؤالی است که در هر ثانیه انسانهای زیادی از خداوند میپرسند
که خدایا چرا من؟
شما در این مورد چه نظری دارید ؟؟؟
مقدمه زیر میتواند کمک بسیاری به ما بکند:
از گوشه و کنار خبرهای زیادی را در مورد ورزشکارانی میشنویم که سالها
مسابقه داده اند و حتی یک روز هم طعم شیرین پیروزی را تجربه نکردهاند
اما آنقدر در برابر مشکلات و شکست ها ایستادگی کرده اند تا پیروزی را در آغوش
کشیده و قله شیرین پیروزی را فتح کرده اند.
در تولد نوزاد هم ماجرا به همین صورت است:
نوزاد که یکی از ارزشمند ترین هدیه ای خداوندی به پدر و مادر است
وقتی به مادر داده میشود که استقامت و صبر و شکیبایی
او مورد ارزیابی قرار گرفته شود
و درد و رنج طولانی و فوق العاده ای رو سپری کند و حال وقتی از مادران
پرسیده میشود می گویند:
آری ارزش آن همه درد و رنج و مشقت را داشت.
لجه ای از بحر فضائل پیشوای یازدهم :
قال الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری (علیه السلام):
ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ إلاّ ذَلَّ، وَلا أخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إلاّ عَزَّ.
حقّ و حقیقت را هیچ صاحب مقام و عزیزی ترک و رها نکرد مگر آن که ذلیل و خوار گردید،
همچنین هیچ شخصی حقّ را به اجراء در نیاورد مگر آن که عزیز و سربلند شده است.
(تحف العقول، ص 489)
اماما! خورشید عدالت را تو پروریده ای.
مژده دیرپایی صالحان تویی.
شکوه عارفانه ایمان تویی.
این تویی که در یک پگاه آفتابین، بر بلندای زمانه می ایستی
و به هیئتِ آن منجی می نگری که دست مهربانش همه
شمشیرهای ستم را می شکند و آفتاب وجودش، یخ تاریخ را آب می کند؛
هر رنگ تیره و تار را از چهره جهان می زداید و بر گیسوان
زمین گل برکت و عدالت و ایمان می زند.
سلام بر تو و بر فرزندت حضرت موعود.
هم او که می آید تا خدا را تفسیر، عشق را تکثیر، و محبت را تقسیم کند.
می آید تا به دادخواهی ستمدیدگان، بیرق عدالت را بر دوش گیرد.
خورشید یازدهم! ما هرروز با سبدی دعا به استقبال فرزندت می رویم
و در آینه قنوت قلبمان زیارتش می کنیم و بر ضریح چشمانش
دخیل می بندیم تا شاهد رویش سبز لحظه ظهورش باشیم.
آری، عدالت، پاره ای از تن توست ـ ای امام عسکری ـ و جهان
لحظه شمار گل آرایی فرزند تو.
اینک بر تو و بر آن خورشید، بر تو و بر آن گل غایب
بر تو و بر نایب بر حق آن غایب، سلامی بی کرانه نثار باد!
می پیچد عطر حضور فرشته ها، در دهان «مدینه النبی».
کوچه های مدینه دوباره عطر یاس گرفته اند و صدای بال
فرشتگان،روی شانه های شهر جاری است.
خانه، خانه هادی امت است.
«حَسن»، به حُسن ازلی و تبسم نبوی، چشم می گشاید.
می آید تا تداوم بخش چشمه سارهای زلال زمزم پیامبر باشد.
می آید تا وام دار کرامت و احسان حسنی باشد.
می آید تا شانه هایش، ادامه پرچم خونین حسینی باشد.
می آید تا تداوم سجده های طولانی سجاد(ع) باشد.
تا وارث بلاغت علوم باقری باشد.
تا مدرس منابر «حکمت» صادقی و «مذهب» جعفری باشد.
تا تداعی رنج های دیرینه امام کاظم و اینه بی بدیل صبر و استقامت باشد.
تا طلیعه غربت و همدم تنهایی رضوی باشد.
می آید تا سینه اش مالامال از جود و سخاوت امام جواد(ع)
و دست هایش، نشانه های نورانی هدایت امت
موحد باشد که از پدر به ارث برده است.
می آید تا چلچراغ عشق و سکان کشتی دین را به دست
کسی بسپارد که از صلب مطهر او خواهد آمد.
مرضیه رضائیان
تو سبزترینی به دیده من!
وقتی که می خواهم بر آینه یادها بوسه زنم
صبورانه و پرشکیب می آیی و بر بام بلند تاریخ می ایستی.
نسیم، نغمه محمدی می سراید تا طلوع تو را به خورشید مژده دهد.
آفتاب هم چهره می پوشاند از شرم دیدار.
به شاعران می گویم تو را بسرایند؛
هیچ یک ابهت تو را بر نمی تابند و در ابتدای کلام در می مانند.
شاعر سپیده دمان، از راه می رسد، بر دو زانوی ادب می نشیند.
کتاب نام نیکویت را ورق می زند. سوره «والشمسِ»
رویت را تلاوت می کند
و به آیه «واللیلِ» گیسویت سوگند یاد می کند که
سپیدتر از تو ندیده است.
فجر هم که از راه می رسد، در برابر نور تو رنگ می بازد.
تو آن زیباترینی که در سپیده دمی روشن، به خاک، مفهومی آسمانی بخشیدی.
سلام بر تو و بر آن دقایقی که از نام مقدّست معطّر شد.
سلام بر تو و بر آن دقایقی که به نماز ایستادی ای امام عسکری.