خون گلرنگ، ناشکیب و بیقرار،
بال در رخ افلاک میکشد..
ستارهها را رنگ میکند..
آفاق را در برکهای از خون مینشاند..
باز هم، حسین دستانش را در چشمة خون فرو میبرد..
این بار سر و محاسن خویش را
برای سفر در دشت خون گلگون میسازد..
-الله را این چنین ملاقات میکنم..
و جدم رسول الله را..
خون، روی هوش از او برگرفت
و چون اختری خاموش به نگاه بر زمین فرو افتاد..
برق کینه از چشمان ابن النسر فرو جهید..
پیش آمد و با شمشیری بر سر حسین نواخت..
حسین دردمندانه زمزمه نمود:
-با دستت نخوری و نیاشامی،
و الله تعالی تو را همراه با ظالمین محشور فرماید..
سگهای وحشیسرشت قبایل،
او را در میان گرفتهاند..
و اندامش را به دندان میگزند..
حسین به آهستگی گفت:
-این همان تأویل رویای من است
که خدایم آن را حق قرار داده بود..
زرعه ضربهای بر کتف چپش فرود آورد،
ابن نمیر تیری بر حلق او افکند
و سنان هم در ترقوهاش ...
و آنگاه در سینه ...
و سپس هم تیری در قربانگاه گلویش نشاند..
سگها بدنش را به دندان میگزند..
و وحشیتر از همه، سگی است سیاه و سفید (أبقع)..
ویژه نامه عاشورای حسینی در سایت آیه های انتظار
کاش جای ذوالجناح بودم ...
آره، کاش جای ذوالجناح بودم.
اون وقت خیالم راحت بود که همیشه با «صاحبم»،
با «مولام»، با «امام زمانم» هستم
و همیشه به ایشون وفادار می موندم.
کاش جای ذوالجناح بودم
و افتخار می کردم، اون موقعی که
امام زمانم می فرمود:
«هل من ناصر ینصرنی»،
من خیالم راحت بود که من هستم.
چه امام بگن و چه نگن.
کاش جای ذوالجناح بودم
و افتخار می کردم به این که دشمن،
از سر بغضی که داشت،
حتی به من رحم نمی کرد.
درسته که اسب بودم، اما ارزشم
از آدم هایی که روبروی امام زمانشون
وایسادن بیشتر بود و من خیالم راحت بود
که هیچ وقت با زر وزور دنیا، اماممو نمی فروشم!
کاش جای ذوالجناح بودم
و اون وقت خیالم راحت بود و افتخار می کردم
که اولین کسی هستم که از فراق امامم
جون می دم و نه مثل الآن،
که نبودن امام، برام ...
یک کم داره عادی می شه!!!
ویژه نامه عاشورای حسینی در سایت آیه های انتظار
... این که در میان تمامی روزهای قدسی عاشورا نقطه عطف قرار گرفته است
شاید به این دلیل باشد که عاشورا نمایشی عظیم بوده است
از تمامی اصول و فروع اسلام.
هرچند لحظه لحظه زندگی و سلوک سالار شهیدان
اسلام بوده است، لیکن فشردن همه معارف و اصول و
فروع در یک ماه، در یک هفته، یا یک روز را تنها مردی
به صلابت حسین علیه السلام می تواند.
دیگران توانسته اند اسلام را در طول حیات خود خلاصه کنند
و خدا را در زندگی خویش معنی، امّا کسی که بتواند این همه
را در یک روز و نه در کلام و سخنرانی که در قالب هنرمندانه ترین
و ظریف ترین حرکات و اعمال بنمایاند، تنها حسین است.
حسین علیه السلام حتی اگر در عاشورا سخنی
از توحید نگفته باشد و اگر پرنده الهی «رضا برضاک»...
از بام حنجره دردآلودش به سوی ملکوت اعلا پر نکشیده باشد،
حضورش در عاشورا عرفان خالص و توحید محض است.
عاشورا یعنی قطرات اشکی که حسین برای فردای اهل بیت خویش ریخت
عاشورا یعنی جمع کردن خارهای بیابان در شب تاریک
یعنی سیراب کردن کودک شیرخواره با سرانگشتان پیکانی تیز
عاشورا یعنی ضجه های کودکانی غریب درصحرایی سوزان
یعنی فرو رفتن خارهای بیابان در پاهای کودکانه ای که
به دنبال عشق ندای لبیک سرداده بودند
یعنی اوج مردانگی و ایستادگی ، یعنی تجسم تمام غیرت هایکه
در چشمهای نجیب عباس سو سو میزد
عاشورا یعنی دلدادگی به سرچشمه پاکیها
یعنی طعم شیرین عطش در کنار یار، پیامد عشق ورزی به نور
عاشورا یعنی صدای گریه هایی که از سر تشنگی در گلو خفه می شد
یعنی پر کردن مشک آب در عین عطش
یعنی پرپر شدن و دم بر نیاوردن
یعنی به آسمان پرتاب کردن خون گلوی شش ماهه ای
که از تشنگی به چشمان پدر خیره شده بود
یعنی دفن کردن تمام احساس خویش در پشت خیمه ها
عاشورا یعنی وادع آخرین خواهری خسته با برادری از جنس نور
یعنی عین صداقتی که در آسمانها نظیرنداشت
یعنی سکوتی که در تمام فریادها به گوش رسید
و نوازشی که بر چشمان پیر وفرتوت خاکستر نشسته
مردمان آواز شکست پیروز را زمزمه می کرد
عاشورا یعنی فرود همه غیرت های آسمان در زمین
و پرواز همه پاکیها به آسمان...
نجوا با عاشورا و سخنی در ابعاد و اکنون را با یاری بس گران
و طاقت سوز، از اندوهان و تجربه ها و چگونگی رویدادها... .
دوست دارم با عاشورا نجوا کنم، و در معبر جلیل
این حضور عظیم، سر بر آستان لحظه های صیرورتهای متعالی
نهم، و فیضان ایات عدل را در این منشور خونین لمس کنم
و دردهای تراکم یافته در استخوان انسان محروم
و مظلوم را، و مظلومیت تعالیم مغفول و مکتوم
را ، با فریاد باز گویم،
و همه ی بیدادهایی را که ستمدیدگان رفته است
و می رود - دوباره - در گوش عاشورا زمزمه کنم،
و خون دلی را که برگونه های انسان بی پناه روانست
بر لوح عاشورا بنگارم ... و لحظه هایی در
جاذبه ی این حضور شگرف انسانیت محو گردم
عاشورا حضور شگرف انسانیت است در هر جا و هر روز...
عاشورا مائده ی بزرگ روح انسان است ، در تداوم اعصار ...
عاشورا محتوای راستین زمان است، در ملکوت زمین...
عاشورا ضربان قلب خورشید است، در سینه ی خاک ...
عاشورا صیرورت روح کلی است ، در تکاپوی پرشکوه تکلیف...
عاشورا تجسم اعلای وجدان بزرگ است ، در دادگاه روزگار...
عاشورا ذات متعالی ارزش است، در مقایسها، هر مقیاس...
عاشورا عظمت سرشاری لحظه هاست، در فوران بزرگ سپیده...
عاشورا حضور نور است، در سیطره ی بی امان ظلمت...
عاشورا صلابت شجاعت انسان است، در تجلیگاه ایمان...
عاشورا جاری سیال مناجات است در محراب حماسه...
عاشورا طواف خون است، در احرام فریاد...
عاشورا تجلی کعبه است ، در میقات خون...
عاشورا بلوغ روز است، در استلام آفتاب...
عاشورا شفق خونبار است، در فجر آگاهی ...
عاشورا روح توفانگر عدالت است ، در کالبد آفاق...
عاشورا بارش خونین لحظه هاست، بر ارواح خروشان...
عاشورا نقش بیدار گذرها و رهگذرهاست.
در کاروان دراز آهنگ زندگی ها و عبورها...
عاشورا نجوای بزرگ صخره هاست، در دشتها و هامونها
عاشورا باز خوان تورات و انجیل و زبور است ، در معبد اقدام...
عاشورا ترتیل ایات قرآن است، در الواح ابدیت ...
عاشورا دژ نگهبانی تعالیم وحی است، در آفاق زمان ها ...
عاشورا خون خداست، جاری رگهای تنزیل ...
عاشورا اعلان ان الله یأمرُ بالعدل است ، و پشتوانه لیقوم الناس بالقسط ...
ویژه نامه عاشورای حسینی در سایت آیه های انتظار
پایتخت نشینان دیار شور و شعور حسینی،
در سرزمینی کوچک با دلی بزرگ به بلندای بیرق حسین
همنوا با ناله آسمان و زمین، دوشادوش هم،
نوای یالثارات الحسین سر می دهند
و یا حسین گویان دل در گرو یار دارند .
یوسف زهرا ؛بیا که حسینیان چشم به راه
دم مسیحاییت به سوگ حسین نشسته اند.
بیا و داغ زینب را در غم
از دست دادن برادر التیام بخش .
با شمیم روحانی ماه خون و قیام ،تکایا و حسینیه ها
با حضور عاشقان ابا عبدالله، جلوه ای دیگر از ارادت
و اخلاص را به نمایش خواهد گذاشت
و چه شیرین است آن زمان که کودک بیمار دیروز
با پای برهنه سر بر آستانش می گذارد
تا شکر گزار شفای تنش، نذری قربانی کند
و چه شیرین تر است آن زمان که مادری به رسم شکر گزاری
از معبود و شفای فرزندش، خادم همیشگی اهل بیتش می شود.
ویژه نامه محرم حسینی در سایت آیه های انتظار
طعم گوارایِ «وجود» سرخوش میکندش.
دستهای شفا، نسخه ای از نقشه جهان را میگستراند
روبروی دردهای انسان.
اقیانوسها همچون آوازهای آبی،
حضورِ تو را به جشن مینشینند.
آبهای پراکنده، مدح جسته و گریخته تواند
و ارثیه آنها همه روشنی است از نام تو.
سفینه هایی از نور را ببین، قطارهایی از غزل؛
غزلهایی که با قوافیِ زلال ردیف شده اند.
این چنین است که سر انگشتان باران زایِ شعر و شعور
از نازکای خیال، دسته دسته کرامت میآورند.
بنگر که «ایثار» و «وفا» و «غیرت»
به لباسهای روشن ایمان افزوده شدند
و «فتوّت» و «رشادت» و «ادب»،
کنار کتابهای در خور انسان چیده شدند.
چه زیبا و شاعرانه، برگهای طنّاز مسرّت،
دور تا دور ستونِ دلیری پیچیده اند
و باید از هماکنون دنیا را به وسعت نظر خاک عادت داد.
از هم اینک باید با خوشخوییِ آبها خو گرفت.
شب چه دارد اگر زیر آفتاب نگاه تو بیتوته نکند؟!
روز چه میارزد اگر برای جوانمردیات برنخیزد؟!
آمدنت جلسه معارفه تمام پاکیها به تمام دنیاست.
از بی لیاقتی است کسی اگر گامی برندارد به سوی تو.
پس رفتگیِ زمانه است که نامت عادی بُرده میشود.
یا قمر بنی هاشم!
واژهای که از لبان مقدس تو خارج شود،
دیگر عطشناک نیست.
لحظه ای که آرامش تو در آن وارد شود،
دیگر خطرناک نیست.
دریاها، شطهایی که نام تو را زمزمه نکرده اند،
از مقوله پاکی بیرون رفته اند.
تنها قلم هایی که دستهایت را ستودند و سرودند،
در قیام روسپیدند.
یا اباالفضل العباس علیه السلام !
این دنیا که من میشناسم، یقین که تو را نشناخته.
سلسله جبال اندک زمین،
چه ناتمام، عطش تو را به روایت کشیده است
و به حکایت نشسته است چه بیهوده،
مهربانی تو را، هزار و یک شبِ یلدای زمان!
لبهای ولایت تو را شناخت که بر اوایلِ دستانت بوسه زد.
و ما همچنان از دریای عطوفت تو
آب بر میداریم؛ با تمام محدودیتمان.
مقیم آبیِ احساس، عباس
مقامِ گُلچراغ یاس، عباس
بگو با ذرّههای تشنه جان
به عشق حضرت عباس،«عباس »
ویژه نامه تاسوعای حسینی در سایت آیه های انتظار
سلام، ای سقای تشنه لب! ای پسرامالبنین!
سلام، ای عموی آب ها!
و ای اسوه برادری و ایثار و وفا!
سلام، ای پشت و پناه حسین!
ای حامی و هم رکاب ولایت!
ای بهترین اسوه ی پیروی از امامت !
ای که تنها بهانه آمدنت این بود که عشق،
در روز مبادا تنها نماند
.ای که بودنت، رنجهای اباعبدالله را کم میکرد
و رشتههای غم پیشانی ابا عبدالله به لبخند تو گسسته می شدند!
ویژه نامه تاسوعای حسینی در سایت آیه های انتظار
خبر پیچید که سقا به هم پیچید
کنار خیمه ها آقا به هم پیچید
قمر افتاد و پشتش آفتاب افتاد
همین جا بود عاشورا به هم پیچید
سرش از سر بلندی بود،بالا بود
عمود آن قدرها زد تا به هم پیچید
نه،این مال زمین افتادن او نیست
دو چشمانش همان بالا به هم پیچید
نمی شد با عبا حتی تکانش داد
زبسکه آن قد و بالا به هم پیچید
تمام اتفاقاتی که انجامید
همه یکجا شد و یکجا به هم پیچید
چو آن ثقل عظیم افتاد روی خاک
تمام خاک آن صحرا به هم پیچید
هزاران چشم خیره-خیره تر می شد
بساط دختر زهرا به هم پیچید
زخیمه دختری فریاد زد:بابا......
بیا که معجر زنها به هم پیچید!