دو گوهر هستی
بهشت از رایحه ای دلنوار، سرمست می شود.
جشنی برپاست از انبوه فرشتگان و کائنات.
بر منبری از نور و روشنایی، جبرئیل خطبه می خواند برای
علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و زندگی آغاز می شود.
طوبی، دل انگیزترین نغمه اش را شاباش می فرستد.
صدایی می شکوفاند جان ها را و شاید خداست که برای این عروس
و داماد پیام تبریک و تهنیت می فرستد.
زمین:خانه وحی، مهبط فرشتگان است.
مدینه، شادیِ این دقایق مقدس را پشت در خانه، به وجد آمده است.
از میان تمام مردان عرب، تنها مدال همسری فاطمه، گردن آویز علی می شود.
راز عشقی بزرگ.
مَرَجَ الْبَحْرَیْنَ یَلْتَقیان.
دو دریا به هم می پیوندند در قداستی بی نظیر.
دو دریای علم و حلم، علی و فاطمه، تا جهان به خنکای
وجودشان به ساحل آرامش برسد.
و آب که چه زیبا مهر فاطمه را به دل دارد و خاک که راز
بزرگی علی را به دوش می کشد.
و عشق که از تلاقی این دو متولد می شود؛ آب و خاک،
دین از این پس، آسوده خواهد بود در سایه سار محبت
و مهربانی این عروس و داماد.
«وَ لَهُ الجَوارِ المُنْشَئاتُ فِی البَحْرِ کَالاَعْلام؛
و از آن دو دریا، دو گوهر هستی پدید می آید؛ حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشت».
و حقیقت ادامه می یابد در گرو پیوند علی و فاطمه؛
زیر یک سقف، پای سفره ای ساده، از پیوند دو نور، تا یازده ستاره روشن
و تاریخ عشق، از همین جا آغاز می شود.
خدیجه پنجی
از آب میگویم
که مهر تو را با خود دارد
و از علی علیهالسلام
صاف و زلال و روشن
چونان خورشید
که ایزد مهرورزی است!
سکوت میکنم
تمام عمر
به احترام آن نور مقدس
که شما دو عزیز را به هم پیوند داد
سپر علی علیهالسلام را دوباره میخرم
و پیراهن عروسیات را بازپس میگیرم
به ده قطره اشک
که از ته دل جاری شده باشد
هر دو را به آب خواهم سپرد
تا همگان بدانند
که تو و علی علیهالسلام
عشق را برای همه میخواستید
نه خودتان!
عاشق میشوم،
فقط با یک شاخه نبات ویک جلد کلام اللّه
به همین سادگی!
مثل تو
که بر سر سفره خالی علی علیهالسلام نشستی
اما میخواهم بگویم
که عشق ساده نیست!
باید تاوانش را پس داد
تاوان پس خواهم داد
هر چه باشد، باکی ندارم!
برای رسیدن به آن انحنای روشن دل،
راه تو را میپویم، ای ماه مهربانم!
یا فاطمه علیهاالسلام بنت نبی صلی الله علیه وآله !
از اشک عزا دیده ها دریاست
ماتم جواد یا غم زهراست
در حجره ى غم جان دهد مظلوم
فرزند رضا حجت معصوم
مى رسد به گوش ناله ى مغموم
این زمزمه ى غربت مولاست
زهر ستم و خصم بد بنیاد
زد به خرمنش شعله ى بیداد
مرغ حق چرا از نفس افتاد
تشنه لب چرا کوثر طاهاست
یارو همدمش دشمن جانش
ظلم آشکار زهر پنهانش
آتش زده بر جان سوزانش
این نه همسر است خصم بى پروا است
این نور خداست آخر ام الفضل
این ابن الرضاست آخر ام الفضل
خون دل از رخساره اش پیداست
از زهر و عطش در دلش غوغاست
قال الامام محمد التقی الجوادعلیه السلام
اَرْبَعُ مَنْ کُنّ فیهِ اِستَکْمَلَ ایمانَه:
مَنْ اَعْطی للّه وَمَن مَنَع فِی اللّه وَاحَبّ لِلّه وَاَبْغَضَ فیه
امام جواد علیه السلام فرموده اند
چهار خصلت که در هر کس باشد، ایمانش کامل است؛
کسی که برای خدا ببخشد و در راه خدا منع نماید
و برای خدا دوست بدارد و برای او خشمگین شود.
(کشف الغمه، ج 2، ص 349)
فعالیتهای فرهنگی,ادبی, صوتی, تصویری و نرم افزاری
سرو قامت شکسته { ویژه نامه شهادت جوادالائمه علیه السلام } ( سال 91 )
ویژهنامه شهادت مظلومانه ماه کاظمین آقاجواد الائمه علیه السلام(سال 90)
خورشید شهیدْْْْ ْویژه نامه شهادت مظلومانه جواد الائمه علیه السلام (سال89)
نرم افزارموبایل چهل داستان و چهل حدیث ازامام جواد علیه السلام
آوای غم ( مجموعه مداحی و روضه خوانی شهادت امام جواد (ع)
زیارتنامه حضرت امام جواد(ع) با صدای مداحان معروف
از اشک عزا دیده ها دریاست...ماتم جواد یا غم زهراست
پیامک های تسلیت شهادت جانسوزجواد الائمه علیه السلام
گالری تصاویر ویژه شهادت آقا امام جواد علیه السلام
مجموعه سخنرانی های صوتی پیرامون امام جواد (ع)
نرم افزار دانستنیهای امام جواد علیه السلام
نرم افزار زندگانی امام جواد علیه السلام
«یاسین من»
غروب، در نفس گرم تو آرمیده است ای آسمان نشین!
به زلالی آینه هایی که در غربت، به کام سنگ در میآیند!
من در عجبم تو ای بغداد!
چگونه تاوان این گناه را خواهی داد که آسمانِ غرق در اندوه، تو
را نفرین میکند و کوچههای زخم دیده، بیلیاقتی تو را قهقهه میزنند.
مظلوم من! دل کدامین یاسمین، از غربتت به درد آمد که اینچنین،
به خاکیان پشت کردی و آسمان نشینی را پیشه؟
یاسین من!
مفسران نگاهت، قاصدکه ای پژمرده در باغ هستی اند.
ای ستودنی!
مدینه ی فاضله ی چشمهایت را، جایگاهی است والا. ...
و من، مدینه را، این غربت همیشه جاری را، در اندوهی مطلق
به فرزندت علی میسپارم.
اکنون دستان آسمان چتری میشود که صبح را ارزانی بهشت
و آتش سینه اش را ارزانی «امالفضل»، و آسمان، این بلند همیشه،
غربت تو را در خون خواهد گریست و در ماتم تو، قرنها بر
زمین، این خاکی ناشایست، خیره خواهد ماند.
ای دستهایت به نور بهشتی آغشته و آیه آیه رحمن در خونت جاری!
چگونه میشود غربتت را در واژه ها به تصویر کشید؟
چگونه شامگاهان، در غربتت اشک بریزم؟
«امالفضل»، در حریم تو یک زن بود و آسیه در خانه ی فرعون، زنی دیگر.
کدامین زخمت را بسرایم ای ستاره ی فروزان بهشتی!.
آسمان نشین من!
تو نیستی امّا ...
«بشکن، ای بغض»
آه! چه سخت است زندگی با دشمن؛ دشمن خانگی!
دشمنی که گزنده ترین سایه بر دیوار است و زشتترین خار، بر سینه ی افکار.
کاش آفتاب نتابد! بر شهری که حق نمک، زهر است!
و حق مهربانی، ستم!
آه، ای وسعت اندوه در بغض نگاهم! چرا نمیشکنی؛
تا مژه هایم از فانوسِ اشک لبریز شوند و لحظه هایم
از عطر باران، سرشار! هوای مرثیه در سر دارم:
دلم دارد هوای گریه، امشب
صفا دارد صفای گریه، امشب
ببار ای اشکِ خونین قطره قطره
دو چشمم را به جای گریه، امشب
گویی «مدینه»، همیشه عهده دار اندوه «عراق» است، که گنجینه ی
غم غربت و فراق است! بارها، پیام رسانان سیه پوش، آسمان مدینه
را به سوگِ ستارگانش فراخواندهاند و مویهی مادران، تبسّم
از نگاه خورشید زدوده است.
اینک نوبت اندوهانِ مردی از تبار نور است؛
مولایی آراسته به خداییترین اندیشه و علم؛ که مدعیانِ فخر و
وقار، در حضورش، مثل یخ، آب میشدند و تشنگان بصیرت
و کمال، ازسایه سار حضورش، سیراب.
ملکوت وجودش به گواهیِ دوست و دشمن، آسمانی و صداقت
حضورش، آکنده از مهربانی بود.
امّا به اشراق نگاهش، ایمان نداشتند و به ارتفاعِ تواضعش رشک میبردند.
سلام به اشک! سلام بر غم!
سلام بر غروب عاشورا و بر تمام تنهایی ات
مظلوم، یا جواد الائمه علیهالسلام !
هر چند دست ما از آستان تو کوتاه است؛
امّا دل بر ضریح دیر آشنای توبسته ایم؛ تا با کرامت ازلیات، گره گشای
آرزومندی ما باشی.
مولا جان! به صداقت اشکها قسم، که نیازمندانِ آستان توایم؛
جرعهای از دریای معرفت ما را بنوشان!
سخاوت، آبرو از نگاه تو گرفته وَ جود، مدیون دستهای توست.
نفرین بر دشمنانِ نمک ناشناس تو باد؛
که بهار جوانیات را به خزان خیانت فروختند و
آتشِ اندوه و اشک و حسرت، در نگاه ملکوت افروختند.
میشود تکثیر با یادت تمامِ اشکها
بر تو باد، ای آسمانی دل، سلام اشکها
مثل بارانیترین فصلی که میگیرد دلم
یک جهان، اندوه دیدم، در پیام اشکها