تلاوت ترتیل جزء چهاردهم قرآن کریم
برای شنیدن تلاوت قرآن بر روی تصویر بالا کلیک کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
14-روزه بى ارزش
قال امیرالمومنین علیه السلام
کم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و الظما و کم
من قائم لیس له من قیامه الا السهر و العناء.
امام على علیه السلام فرمود:
چه بسا روزه دارى که از روزه اش جز گرسنگى و تشنگى
بهره اىندارد و چه بسا شب زنده دارى که از نمازش
جزبی خوابى و سختى سودى نمى برد.
نهج البلاغه، حکمت 145
ای ذکر رحمت، الهی العفو
باران رافت، الهی العفو
امشب مقیم، کوی تو هستم
مست از شمیم، بوی تو هستم
محتاج نور، روی تو هستم
پس کو عطایت؟ الهی العفو
دل را ز غیر، مولا بگیرم
در کوی دلبر ، تا جا بگیرم
در خانه حق، ماوا بگیرم
آیم به سویت، الی العفو
شام گناه و، هجران سحر شد
از اشک توبه، دل مفتخر شد
بخشش نصیب، چشمان تر شد
بنما عنایت، الهی العفو
دیدی مرا چون، بی دست و پایم
از برکت این، سفره جدایم
با رحمت خاص، کردی صدایم
کردی تو دعوت، الهی العفو
گفتی که بنده، مال منی تو
عبد پریشان، حال منی تو
جا مانده ی هر، سال منی تو
گو از وجودت، الهی العفو
رفتند یاران، تنها شدم من
دیگر غریب، دنیا شدم من
ای وای دیدی، رسوا شدم من
گویم ثنایت، الهی العفو
بیچارهتر از آن که با دست خود زهر نادانیها و ندانمکاریهارا به کام خویش بریزد و خود، تنها مسبب تلخکامیهای خویشباشد، کیست؟...بیچارهتر از آن که خطاکار است و به اشتباه، اشتباهخود را درست میپندارد و به غلط، اشتباهکاریخود را درست کاری؟...بیچارهتر از آن که عطش و خشکسالی، تمام وجودش را فرا گرفته
و پنجههای مرگ، گلویش را فشرده است و او در هالهای ازاوهام و ابری از تصورات، خود را سیراب میپندارد وبینیاز آب؟...
الهی! این دستهای تهی را دریاب و این برهوت نیازرا از باران عنایت و بخشش خویش سیراب گردان
و این من ویران شده را آباد کن...
خود را به روشنای کرامت تو میسپارم و چشم امیدم را
بر هر مدعی دروغین میبندم؛ دستهایم را باز میکنم
و خود را در ملکوت بیانتهای تو رها میسازم...
الهی! این منم که تبردار درخت وجود خویش شدهام
و نفس به نفس، تبر فولادین نفسم را
بر ریشههای ترد روح خود فرود میآورم
و خود، باغبان خیانتکار باغ هستی خویش شدهام...
منم که دیروزهایم را به باد دادهام
و امروزم را به آتش کشیدهام...
الهی! فراقنامههای خود را در ناچیزترین کلمات و حرفها مویهمیکنم؛ از عطش روزهای تبآلود جدایی،چشمه چشمه اشک میبارم...
زبانم از میان هیاهوی واژهها، تنها نام تو را میخواند
که جز تو کسی دست نیازم را نخواهد گرفت...
همنشینی دوستانت را عطایم کن که آموزگاری باشند
برای این کودک در غفلت فرو رفته...
معارفی از جزء چهاردهم قرآن
تنها گروهی که از رحمت خدا ناامیدند!
منابع اصلی هر چیز نزد خداست
وَ إِن مِّن شیَْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائنُهُ وَ مَا نُنزَِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ(21- حجر)
هیچ چیز در جهان وجود ندارد، مگر آنکه منابع آن نزد ماست و ما آن را جز به
اندازه معین نازل نمیکنیم.
بنا بر این آیه چنان نیست که قدرت خداوند محدود باشد، بلکه منبع و مخزن و
سرچشمه همه چیز نزد اوست، و او توانایی بر ایجاد هر مقدار در هر زمان
را دارد، ولی همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار
حساب شدهای از طرف خدا نازل میگردد.(1)
کسانی که شیطان کاری با آنها ندارد و کسانی که زیر سلطه اویند
قَالَ رَبِّ بمَِا أَغْوَیْتَنیِ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فیِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنهَُّمْ أَجْمَعِینَ(39)إِلَّا عِبَادَکَ مِنهُْمُ
الْمُخْلَصِینَ(40)قَالَ هذَا صِرَاطٌ عَلیََّ مُسْتَقِیمٌ(41)إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیهِْمْ سُلْطَنٌ
إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ(42- حجر)
ابلیس به خدا عرض کرد: پروردگارا حال که مرا [به دلیل سجده نکردنم بر
آدم از رحمتت دور و] به کیفر گمراهی محکوم کردی من نیز برای آنکه بشر
را گمراه کنم فساد را در نظرش زیبا جلوه داده و سرانجام همه را گمراه خواهم
ساخت؛ مگر آن بندگانی که خالص شده تو هستند. خدا فرمود: این سنت و راه
راستی است بر عهدهی من که تو هیچگونه تسلط و قدرتی بر بندگان من نداری
مگر گمراهانی که شخصاً بخواهند از تو پیروی کنند.
از این آیات چند مطلب فهمیده میشود:
اول اینکه مُخلَصین در مقامی به سر میبرند که شیطان چون در آن راه ندارد
امکان وسوسه و گمراه کردن آنها نیز برایش وجود ندارد.
دوم اینکه تمام انسانها بندگان خدا و تحت حمایت او از گزند شیطان در
امانند هر چند دچار وسوسههای اغواگرانه شیطان میشوند اما اینطور
نیست که او کاملاً دستش باز باشد و هر کاری که خواست بکند؛ نهایت کاری که
او میتواند بکند وسوسه و دعوت است.
سوم اینکه اگر کسی شخصاً و به سوء اختیار خود به دنبال شیطان افتاد و
از او پیروی کرد شیطان به او افسار زده و بر او تسلط مییابد.(3)
مخلَصین چه کسانی هستند؟
مخلصین کسانی هستند که ابتدا ایشان خود را برای خدا خالص کردند
آنگاه خدا هم آنان را برای خود خالص گردانید؛ یعنی غیر خدا کسی در
آنها سهم و نصیبی ندارد و در دلهایشان محلی که غیر خدا در آن منزل کند
باقی نمانده است و آنان جز به خدا به چیز دیگری اشتغال ندارند و هر چه هم
که شیطان از کیدها و وسوسههای خود را در دل آنان بیفکند همان وساوس
سبب یاد خدا میشوند و همانها که دیگران را از خدا دور میسازد ایشان را به خدا نزدیک میکند.(4)
تنها گروهی که از رحمت پروردگار نا امیدند
وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ(56- حجر)
چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید میشود؟!
آیه چنین میفهماند که یأس از رحمت پروردگار ویژگی خاص گمراهان است.(5)
زیرا گمراهان، خدا را به درستی نشناختهاند و پی به قدرت بیپایانش نبردهاند؛
خدایی که از ذرهای خاک، انسانی چنین شگرف میآفریند و از نطفهای ناچیز،
فرزندی برومند به وجود میآورد؛ درخت خشکیده خرما به فرمانش به بار مینشیند
و آتش سوزانی را به گلستانی تبدیل میکند، چه کسی میتواند در قدرت چنین
پروردگاری شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد؟!(6)
اگر خدا نمیخواست ما این کار را نمیکردیم!!
وَ قَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شیَْءٍ نحَّْنُ وَ لَا ءَابَاؤُنَا (35- نحل)
مشرکان گفتند: اگر خدا میخواست، نه ما و نه پدرانمان کسی را جز
او بندگی نمیکردیم.
این سخن اندیشمندان ضد دینی در برابر دعوت به یکتاپرستی و دین داری
بود که بر زبان میراندند. در یک تقسیم بندی کلی مشرکان در مقام توجیه
اعمال ضد دینی که انجام میدادند به دو گروه عمده تقسیم میشدند: یکی توده
درس نخوانده و عادی آنها بود که در دفاع از عقاید و اعمال خود به تقلید
از نیاکان و سنتهای باستانی تمسک میجستند.(7) دسته دوم علما و اندیشمندان
آنها بودند که به گمان خود با این منطق و استدلال علمی از بت پرستی و سایر
انحرافات عملی و عقیدتی رایج در بینشان دفاع میکردند.
آنها میگفتند: اگر خدا راضی به این کارها و باورهای ما نبود با قدرتی
که دارد جلوی ما را میگرفت و ما را از آنها باز میداشت اما همینکه مانع
ما نشده و ما آزادانه به آن مشغولیم این خود بهترین دلیل است بر اینکه خداوند
از اعمال و عقاید ما رضایت کامل دارد و این امور جایز است. این شبهه که
از آن برای تایید هر انحراف در هر زمانی استفاده میشود امروز هم با ادبیات
روز در بین عدهای رواج دارد و منتشر میشود.
پاسخ به این شبهه
این سخن وقتی درست است که تنها اراده تکوینی خدا در عالم جریان
داشته باشد و بس که اگر چیزی را خواست در همان لحظه ایجاد شود(8)
و اگر نخواست در همان لحظه نیست و نابود گردد. خداوند دو اراده دارد؛
اراده تشریعی و اراده تکوینی. آنان که به دام این شبهه عمداً یا سهوا گرفتار
شدهاند از اراده تشریعی یا همان خواست در پس قانون خدا غفلت کردهاند.
خدا با قانونی که وضع کرده و آن را توسط فرستادگانش به مردم ابلاغ
کرده است از مردم خواسته تا عقاید صحیح و اعمال صالح داشته باشند
و از همین طریق به آنها اجازه نداده که در مسیر انحراف افتاده و راه هلاکت
را طی کنند(9) و به اراده تکوینی دست آنها را باز گشته تا با اختیار خود
راه درست را از نادرست برگزیده و در آن حرکت کنند.
پس خداوند آنها را منع کرده ولی با بیان قانون؛ نه با زور و سلب اختیار
و اگر انتظار دارند که خدا دست هر تبهکار و فکر هر منحرفی را به اجبار
گرفته و به راه راست هدایت کند بدانند که هر چند این کار ممکن است اما
چون با فلسفه تکامل اختیاری انسان ناسازگار است خدا این کار را نخواهد کرد.(10)
دلیل قرآنی تقیهای که عقل انسان به آن حکم میکند
مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَانِ وَ لَاکِن مَّن شَرَحَ
بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(106- نحل)
هر کس پس از ایمانش، به خدا کافر شود جزایش دوزخ است؛ جز کسی
که تحت فشار واقع شده ولی دلش به ایمان محکم است. آری کسانی که سینه
خود را برای قبول کفر گشودهاند، بدانند که خشم پروردگار شامل حال آنهاست
و برای ایشان عذاب بزرگی خواهد بود.
این آیه شریفه در واقع به دو گروه از کسانی اشاره میکند که بعد از پذیرش
اسلام راه کفر را پیش میگیرند. گروه اول کسانیاند که در چنگال دشمنان
بیمنطق گرفتار میشوند و تحت فشار، شکنجه و یا تهدید آنها از اسلام اعلام
بیزاری و نسبت به کفر اعلام وفاداری میکنند؛ در حالی که آنچه میگویند تنها
با زبان است و قلبشان مالامال از ایمان میباشد. این گروه مسلماً مورد عفوند؛
بلکه اصلاً گناهی از آنها سر نزده است.
گروه دوم کسانی هستند که به راستی دریچههای قلب خود را به روی کفر و
بی ایمانی میگشایند و مسیر عقیدتی خود را به کلی عوض میکنند، اینها هم گرفتار
غضب خدا و عذاب عظیم او میشوند.(11)
دو نکته
1. این آیه دلیل قرآنی همان « تقیه» ای است که برای حفظ جان و ذخیره
کردن نیروها برای خدمت بیشتر در راه خدا در اسلام مجاز شناخته شده است.(12)
2. در اسلام مرتد دارای احکام سنگینی است که در این آیه شریفه با عبارتهای
«غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ» و «لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» به آن اشاره شده است. حکم مرتد زن با مرد و نیز
مرتد ملی و فطری با هم یکسان نیست که برای اطلاع بیشتر از جزئیات این احکام
لازم است تا به کتابهای فقهی مراجعه شود.
امتحانات الهی
دعای روز چهاردهم
خدایا در این روز مرا به لغزشهایم مؤاخذه مفرما وعذر خبطو خطایم بپذیر ومرا هدف تیرهای وآفتهای عالم قرارر مده بهحق عزت وجلالت اب عزت بخش اهل اسلام .
زندگی برای هیچ کس به یک منوال نیست.
گاهی انسان در غم و اندوه و بلا بسر میبرد و زمانی در رفاه
و آسایش و هیچ کس را پیدا نمیکنیم که در تمام دوران عمرشهمواره مبتلا و یا همیشه در خوشی و راحتی باشد.
اما هیچ یک از بلا یا خوشی نشانه بدی یا خوبی صاحب آن نیست.
در نظام طبیعت بدون آزمون و گرفتاری نمیتوان به مراتب افراد
واقف شد و اغلب افراد قبل از آزمایش خود را از موفقترینافراد میدانند.
پس وجود بلاها برای شناخت درجات انسانی افراد ضروری است.
اما بلاها و امتحانات الهی گاهی کیفریاند و گاهی درجه ایو ضمنا گاهی فردی اند و زمانی جمعی و گروهی.
تصویر تقسیم مذکور چنین است:
بلاها
1 - فردی
الف: کیفری: مثل از پا در آمدن نمرود توسط پشهب: درجهای: «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن»
2 - اجتماعی
الف: کیفری: مثل طوفان نوحب: درجهای: مثل جریان شعب ابیطالب
اگر بلا درجه ای باشد، باید به استقبالش رفت
چون ناز پرورده تنعم نبرد راه به جایی.
چنانکه گوشت خام به آتش پخته شود و تا پخته نشود شایست
ه خوان ملوک نگردد، آدمی هم خام است و جز به آتش مصائبو بلیات پخته نشود و تا پخته نشود شایسته بساطملک الملوک جل جلاله نشود.
در ره منزل لیلی که خطرهاست
در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
اما اگر بلا، کیفری باشد، باید با توبه و استعانت از خداوند،
زمینه های وقوع آن را ازبین برد. و این جاست که میگوئیم:
«اللهم اغفرلی الذنوب اللتی تنزل البلاء؛
خدایا گناهانی که سبب رسیدن بلا می شود را ببخش»
شرح دعای روز چهاردهم در بیان آیت الله مجتهدی؛
علت مرگ ناگهانی بی توجهی به ارزش های الهی
دعای روز چهاردهم:
اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِی فِیهِ بِالْعَثَرَاتِ وَ أَقِلْنِی فِیهِ مِنَ الْخَطَایَا وَ الْهَفَوَاتِ وَ لاَ
تَجْعَلْنِی فِیهِ غَرَضاً لِلْبَلاَیَا وَ الْآفَاتِ بِعِزَّتِکَ یَا عِزَّ الْمُسْلِمِین [1]
ای خدا در این روز مرا به لغزشهایم مؤاخذه مفرما و عذر
خطاهایم را بپذیر و مرا هدف تیر بلاها و آفتها قرار مده به حق
عزت و جلالت ای عزت بخش اهل اسلام.
اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِی فِیهِ بِالْعَثَرَاتِ
خدایا من را به لغزشها مواخذه نکن؛ آدمی گاهی دچار لغزش
می شود و ایمانش از بین می رود؛ گاهی خداوند بخاطر گناهان
ما به غضب می آید، اغلب مردم بخاطر گناه گرفتار سیل و زلزله
و ... بلایا هستند؛ ولی درک درستی نسبت به این امر ندارند در قدیم
معروف بود که: «چوب خدا صدا ندارد.»
* آثار بی توجهی به نماز اول وقت
باید به مردم این توجه را داد که خیلی از این تصادفات و مرگ های
ناگهانی بخاطر گناهان اتفاق می افتد. [2]
اگر شخصی از روی بی اعتنایی نماز اول وقت نخوانده و پشت
فرمان ماشین نشسته و رانندگی می کند، نماز نفرینش می کند و تصادف
کرده به خاطر نفرین نماز است؛ و نماز نخوانده مرده است. اگر
نماز را در وقتش بخوانید خیلی از این پیش آمد ها نمی شود.
« لا تواخذنی بالعثرات » یک نماز که اول وقت نخوانی آدم را
بیچاره می کتد . بخاطر اینکه در روایت وارد شده که کسی که نماز
را از اول وقت به تاخیر بی اندازد ، نماز او را نفرین می کند و
خطاب به ضایع کننده نماز می گوید :« ضَیّعکَ اللهُ کَما ضَیَعتَنی »
خدا ضایعت کند همانطوری مرا ضایع کردی. ولی اگر اول وقت
نمازت را بخوانی نماز دعایت می کند و می گوید « حَفَظَک اللهُ
کَما حَفَظتَنی » خدا حفظت کند همانطوری که مرا حفظ کردی. [3]
اگر نمازت را اول وقت بخوانی کار و بارت هم خوب می شود؛ خدا
به دل دیگران می اندازد تا کارت را انجام دهند.
شعر:
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار * که رحم اگر نکند
مدعی خدا بکند [4]
وَ أَقِلْنِی فِیهِ مِنَ الْخَطَایَا وَ الْهَفَوَاتِ
خدایا با من اقاله کنپ
معنای اقاله:
اگر شما جنسی را از جایی خریده اید ، و بدون جهت می خواهید آن
را پس بدهید، و جنس خریداری شده عیب و مشکلی هم ندارد که
بخاطر آن بخواهید معامله را بر هم بزنید، در این موارد مستحب
است که کاسب و فروشنده آن را پس بگیرد . و این پس گرفتن را اقاله گویند.
در این دعا از خدا درخواست اقاله می کنیم و می گوییم ؛ خدایا تو
خود دستور به اقاله داده ای ، و به فروشنده گفته ای ؛ جنسی را
که فروخته ای و مشتری بدون دلیل باز گردانده است را قبول کن
حال من هم از تو تقاضای اقاله دارم و از تو می خواهم که گناهانم
را رایگان ببخشی ؛ به قول استاد ما : «خدایا گناهان ما را مفتکی
بیامرز» . نمونه این دعا را در دعای کمیل می بینید [5] که خدایا
با من اهل اقاله باش.
وَ لاَ تَجْعَلْنِی فِیهِ غَرَضاً لِلْبَلاَیَا وَ الْآفَاتِ
خدایا ؛ من را در معرض تیر بلاء قرار مده.
« غرض » به معنی « هدف » است [6] ؛ زلزله و سیل ... این ها
تیر بلایا هستند، قرآن کریم می فرماید: « وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ
فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ » [7] یعنی هر گرفتاری برای
شما پیش می آید حاصل دسترنج خودتان هست. [8]
شعر:
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر * کای نور چشم من بجز از کشته ندروی [9]
هر چه کشت کنی همان را درو می کنی، « فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً
یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ » [10] اگر دختر شوهر دادی و
با عروست خوش اخلاق هستی مادر شوهر دختر تو هم با دخترت
خوش اخلاقی می کند، همانطوری که تو با عروست رفتار می کنی
دیگران هم با دختر تو همانطور رفتار می کنند.
اگر می بینی که باغ میوه و مزرعه کشت و کار تو به آفت مبتلا
شده است، شاید اهل خمس و زکات نبوده ای!
حکایت:
* اثر پرداختن خمس و زکات
چندی پیش در یکی از شهر ها آفت آمده بود، تمام باغهای انگور
را از بین برده بود؛ به صاحب یکی از باغ ها این خبر را دادند،
ایشان گفتند: من مطمئنم که به باغ من آسیبی نرسیده است، چون من
اهل خمس و زکات هستم، وقتی که به محل رفتند دیدند که همه باغ ها
از بین رفته به جز باغ این شخص.
* مغازه ای که آتش نگرفت
در زمان رضا شاه میدانی بود، معروف به سبزه میدان، در یکی از
سال ها شب عاشوراء با تولد رضا شاه مصادف شده بود، و از طرف
کلانتری دستور داده بودند که باید کسبه محل شان را چراغانی کنند
و اگر اطاعت نمی کردند؛ خطرناک بود و دستگیر می کردند؛ اهل
محل میدان را چراغانی کردند به جز یکی از کاسب های سبز میدونی
که امتناع کرد و فرار کرد و مدتی مخفی شده بود؛ بعد از مدتی
تمام مغاز ه های بازار آتش گرفت به غیر از مغازه این شخص که
به احترام امام حسین ( علیه السلام ) مغاز ه اش را بسته بود.
در قرآن آمده است که « إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ
إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ) [11] خدا
برنامه های مردم را عوض نمی کند مگر اینکه خودشان را تغییر بدهند.
بِعِزَّتِکَ یَا عِزَّ الْمُسْلِمِین
به عزت خودت این دعاها را در حق ما مستجاب کن ای کسی که عزت مسلمین
از توست
شعر:
به هر ناچیز چیزی او دهد او * عزیزان را عزیزی او دهد او
مبادا آن که او کس را کند خوار * که خوار او شدن کاریست دشوار
اگر عزت دهد رو ناز می کن * و گرنه چشم حسرت باز می کن [12]
ماهِ مخصوصِ ارتباطِ دو طرفه خدا و بنده اش
اهل معرفت گفته اند که یک «قرآن نازل» داریم و یک «قرآن صاعد»؛
آن هم کلام است، این هم کلام است؛
آن کلام ربّ است با عبد، این کلام عبد است با ربّ؛
هر دو هم قرآن است.
بنابراین اصلاً این ماه اختصاص به این ردّ و بدل شدن
سخنان بین «ربّ و عبد» و «عبد و ربّ» دارد.
از آن طرف، قرآن نازل شده است و از این طرف هم قرآن
صاعد (بالا رونده) را داریم که عبارت است از آن راز و
نیازهایی که بندگان صالح خداوند و اولیای خاصّ حق،
به اذن ربّ، با او داشته و سخن گفته اند.
فضای روحانی رمضان، فصلی است برای شکوفایی
دل های عاشق، دل های تشنه حقیقت.
رمضان، ماه رهایی از فرش، ماه پیوند
با عرش، ماه رسیدن به خانه دوست است.
می شود در فضای ملکوتی رمضان
تکثیر شد و به «نورٌ علی نور» رسید.
طعم آبی رمضان، آسمانی از عشق را برای
عاشقان طریقت به ارمغان می آورد.
در فصل نورانی رمضان، می شود به کانون روشنی
از نور رسید. در رمضان می توان در لابه لای گل های توحید، در
خانه همیشه روشن خورشید، در همه جای هستی، خدا را احساس کرد.