ما منتظران بهار دیگری هم داریم که هر روز و به
خصوص هر صبح جمعه باید انتظارش را بکشیم.
باید جان را آذین ببخشیم و با پالایش آلودگی های
درون،خود را به زیبایی ها بیاراییم.
این بهار، دیگر از جنس بهار نوروز نیست؛
بلکه بهار جان ها و احیاگر دل هاست.پس باید هرچه بیشتر
به استقبال و پیشواز آن رفت و انتظارش را کشید. وقتی که
بهار طبیعت می رسد، زمین های حاصلخیز سرسبز می شوند
اما هنگامی که بهار ولایت منجی عالم بشریت می آید،
دیگر خبری از خشکسالی و زمین های بایر و کویر
در هیچ جا و هیچ زمانی نیست.
همزمان با تولد دوباره طبیعت و آمدن فصل بهار،
امام زمان (ع) ظهور خواهد کرد.
بنابراین نوروز باستانی همانطور که در اندیشه ملی ما یک روز
فرخنده است در اندیشه شیعی و اسلامی ما نیز گرامی و مقدس است.
در واپسین روزهای باقیمانده از سالی که گذشت و درآستانه
فرا رسیدن سال نو به درگاه حضرت حق جل جلاله برای
ظهورمولایمان و فرا رسیدن بهار مهدویت
استغاثه می کنیم
اللهم عجل لولینا الفرج
باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا
جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
صوفى و عارف از این بادیه دور افتادند
جام مى گیر ز مطرب، که روى سوى صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست زمیخانه کنم رو به خدا
عید نوروز مبارک به غنى و درویش
یار دلدار! زبتخانه درى رابگشا
گرمرا ره به در پیر خرابات دهى
به سروجان به سویش راه نوردم نه به پا
سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا
امام خمینى(ره)
هر سال در آستانه نوروز باستانی به پیشواز بهار می رویم و
منتظر رسیدن آن هستیم.در این هنگام همه جا را می آراییم و چون
بهار زیباست،خود و اطراف خود را زیبا می کنیم.
با این حال ما بهار دیگری هم داریم که هر روز و به
خصوص هر صبح جمعهباید انتظارش را بکشیم.
باید جان را آذین ببخشیم و با پالایش آلودگی های درون،
خود را به زیبایی ها بیاراییم.
این بهار، دیگر از جنس بهار نوروز نیست؛
بلکه بهار جان ها و احیاگر دل هاست.
پس باید هرچه بیشتر به استقبال و پیشواز آن رفت و انتظارش را کشید.
اللهم عجل لولیک الفرج
و بهار آمد؛
با طنین همان دعای همیشگی در دل های پر از اشتیاق،
با چشم هایی پر از آرزو و دست هایی رو به آسمان.
صدایی اگر هست، صدای تکرار آب است در جویبارها،
صدای آمیختن رود است با کشتزارها.
صدای پرواز مرغان مهاجر است که از سرزمین های دور می آیند.
صدای رویش جوانه ای است بر درختی کهن سال
صدای اشتیاق دانه ای که از ظلمت خاک، قد می کشد رو
به خورشید و صدای سبزه ای است که از
زیر صخره ایسر بر می آورد.
صدای هلهله ابر و باد است در تولد باران.
صدای ترک خوردن پیله ای است که به پروانه شدن می اندیشد.
صدای خزیدن کرم کوچکی است در پهنه این خاک پهناور.
صدایی اگر هست صدای محض بودن است، صدای خداست.
بهار آمده است؛
با سبدهای شکوفه و کاسه های لبخند.
آمده است تا روح خمودمان را در دشت های معرفت و آگاهی
جاری کندتا در آیه بلند أحْسَن الْحال گسترده شویم.
یا مقلب القلوب، خاک، می شکفد و در تار و پودش، سمفونی
رویش و زندگی است؛
صدایی که شکوه خداوندی ات را به تکرار نشسته است.
خاک، می شکفد و این همه، اشارتی است به
ضرورت رستاخیز جان ها.
بهار می آید، تا تأکید کند آیین آسمانی رفتن را.
می آید تا بگوید سکون و ایستایی، تن دادن به تعفن و مرگ است.
«یا محوِّلَ الْحَوْلِ و الأَحوالِ»!
نیکوترین حال ها را برایمان رقم بزن و چشم دلمان را با خورشید
شناخت و پویایی، هم خانه گردان و قلبمان را روشن کن؛
آن چنان که پنجره این روزها را به دشت های خورشیدی
بهار، گشوده ای.
بوی بهار، در لابه لای برگ ها می پیچد.
عطر سوسن، هوای صبحگاهی را مست می کند.
میخک، رز و محمدی، بوی زندگی و تازگی را میان باغچه می پراکنند.
نسیم خوش بهاری، طبیعتی تازه را نوید می دهد.
برگ ها جان می گیرند و چشم اندازی سبز، از پس پنجره های
گشوده، جلوه گری می کند.سفره های سخاوت
و یکرنگی، پهن می شوند.
بوی سبزه در فضای رنگارنگ سفره می پیچد.
عطر سیب های سرخ، جای دیگری میان این همه، باز می کند.
دل های یکرنگ و باصفا، آماده می شوند تا به ثانیه های تازه زندگی وارد شوند.
تیک تاک ساعت، فضای پرسکوت خانه را پر می کند.
چیزی به ثانیه های آغازین سال نو نمانده است.
یک سال گذشت و واپسین ثانیه، فاصله میان زمان ها را دو نیمه کرد.
«یا مقلب القلوب و الابصار.
یا مدبر اللیل و النهار.
یا محول الحول و الاحوال.
حوّل حالنا الی أحسن الحال».
چشم ها به روشنی باز می شوند و دل ها به یکدیگر
نزدیک و قلب ها آرامش دوباره می یابند
در حلول سال نو و دلگرم به آتیه های مهربانی و صفا می شود.
احساس بهار، نیلوفرانه بر اندام طبیعت می پیچد
و زمستان کوچ می کند.
هفت سین دل هامان را به سرسبزی درختان بهاری گشودیم
تا روشنایی مهربانی ها را در آیینه بهاری چشمه ها نگاه کنیم.
حالا که بهار، آهسته با کوله باری از سرسبزی و طراوتْ بارانِ پاکش
را بر سرکشتزارهایمان می ریزد، خدا را سپاس می گوییم.
که برکت را به سفره هایمان آورد.دل هامان را اگر پاک بود، پاک تر
و اگر پاک نبود، پاک می کنیم از هر کینه و دلخوری.
مثل همه درختانی که شکوفه های دوستی را جوانه زدند، ما نیز به خود می گوییم:
باید جوانه های دوستی را در دل پاس داشت تا عطر وجودشان
همه چیز و همه کس را معطّر کند.
حالا که آسمان، به آبی شفّاف و روشنش رسیده است،
حیف است ذهن ما به صافی و پاکی آن نرسد!
یا مُقَلِّبَ القلوب و الابصار، یا مدبّر اللّیل و النهار
یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوالِ.حَوِّلْ حالَنا إِلی اَحْسَنِ الْحالِ.
ای خدایی که تغییر دهنده شب و روزی.
ای پروردگاری که چشم ها و قلب ها، به اراده تو تغییر می کنند!
دلهامان را به سمت بهترین ها ببر و قلب هامان را متحوّل کن.