(اینک تو را به زمزمه، فریاد می کنیم)
و باورهای باستانی برای دیدنت چه سربلند مانده اند!
یک چند، مثل بارانی تند بر کویر تفته دل هامان فرو باریدی
و عطشِ نوشیدنت هنوز هم در سینه هامان شعله می کشد.
اگر تو را نمی دیدیم، هرگز به عظمت اقیانوس های بی ساحل
و کهکشان های پر ستاره دور از دست، ایمان نمی آوردیم.
روشنِ نگاهت، شب ها و روزهامان را دوست داشتنی می ساخت
و لبخندهایت، سفره های همیشه بازِ بهشتی را تداعی می کرد.
چه شکوهمند قامت می کشیدی و قبله ما را تا قبله خدا می کشاندی!
کوه های بلند، بغض های بر گلو مانده زمینند؛
آن گاه که نیامده رفتی و آشوبی بزرگ را در
گلخانه های در بسته دل هامان دامن زدی.
بودنت چقدر به رویا می مانست و رفتنت به کابوس های
پریشان؛ در باور تقویم هایی که فصل های حیات ما را
همیشه میان رویا و کابوس رقم زده اند.
بی تو ترانه ها رنگ اندوه می گیرند و قاصدک هایِ شادمان
در دست بادهای گیج مچاله می شوند.
بی تو رودهای جهان، امیدِ دریایی شان به باد می رود
و مقصدهای ناپدید، همچنان در مِهِ ابهامِ جاده ها فرو می مانند.
پس بر ما مپسند در این قرن مِه آلود، بی چراغ نگاهت، در
کوره راه های حیرت سرگردان بمانیم و سیّاره سرد
وجودمان از دمِ گرمِ مسیحایی ات خالی بماند!
اینک تو را به زمزمه فریاد می کنیم و سنگفرشی از کلمات
در زیر گام های صدامان به رقص بر می خیزند.
تو قامت می کشی و کوچه های دلتنگ، به هلهله از
سر و کول بام ها بالا می روند و لبخندهای مهربانت، بر
سر و روی شهر به لطافت باران بهاری فرو می بارد.
بار دیگر آسمان از رنگین کمان نگاهت پر می شود
گنجشکان بر شاخه ها ازدحام می کنند
و
بهاری تازه با تو آغاز می شود.
تقی متقی
وعده موعود
موعود را وعده دادن، شمّه ای از کارستان خمینی است.
«خمینی»، نامی است که در خلوت او، خُم ها با آهنگ نی می جوشند
«خمینی»، راز تردی است که هیچ معشوق، از پرده آن بیرون نیامد
و پیوسته عاشق را در تب و تاب نگه داشت.
خمینی رحمه الله نام سبز عاطفه ها است؛
سرود بی درنگ رایحه ها است.
جهان بی تو، بی رنگ و بوست.
بی تو این مزرعه
خواب یک گرگ آواره در دشتِ خسته است
جهان بی تو، بی رنگ و بوست.
وقتی تو رفتی
رنگ من، بوی من
هر دو خاکستری شد
مجال حضور تو در دشت عاطفه ها، دیرگاهی
است که گردی به لطافت آب انگیخته است.
تو بعثت دوباره مکه و منا بودی.
مدینه، شهر پیغمبر، چندی غربت خود را در غریبستان
ما فراموش کرده بود؛
آیا در حوصله سبزینه های کویر، گوشه ای برای تو پیدا نمی شد؟
پاره ای از زمانِ ما را در میان دو انگشت خود گرفتی.
معبود ما آن بود که تو می پرستیدی و موعود ما درقابِ وعده های
تو لبخند می زد. نام آن سفر کرده بازگشتنی، بر لب های تو، مرغی
را می ماند که آشیان خود را میان هزار دانه و دام یافته است.
خانه انتظار ما، فروغی به گرمی برق چشم تو نداشت.
جمعه های دلتنگ، بعد از دامان تو، سر بر سنگ آسیاب
قدر گذاشته اند و دیگر هیچ دستی را نوازشگر تنهایی های خویش نمی بینند.
سطر سطر ندبه فراق، از سفر به لب های تو، آسمان آسمان خاطره دارد.
گرمای حضور موعود، سرمای غیبت را مات می کرد؛
وقتی تو سربازهایش را به راه می انداختی
و بر زمین، بیرق انتظار می افراشتی.
ای امام! خانه تو اجاره آخرین حرف های باران بود.
هرگاه که نگاهی به سوی تو می لغزید، به سوی او بر می گرداندی
و چه شب هایی که ما صدای او را در سیمای تو می نوشیدیم!
نگاه تو، آسمان را می بلعید.
وقتی دست نوازش تو بالا می رفت، من به یتیمی خود می بالیدم.
کاش خدا مرا نقاش آفریده بود!
می دانستم آن گاه که چه خطی را باید در حاشیه نگاه تو کشید.
هیچ هنگامه ای را به شکوهمندی نگاه تو ندیدیم.
آتشی را که خاکستر سرد خاموشی پوشانده بود،
چنان برافروختی که «هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت.»
کرشمه های ذهن بدخواهان، همان قلک هایی که پول سیاه، چشمشان
را بر همه سپیدی های شاد بسته است، هیچ دلی را نتوانست از یاد خالی کند
و ما که مهبط پیام تو بودیم، در این فترت بی انتها، چه تنها مانده ایم!
در هیچ فلسفه ای، تفسیری از این همه خالی بودن جهان، نیست.
کدام عرفان، چراغی توانست پیش پای ناباوران برافرزود؟
آیا منطقی است که ما بی دل و جان، بار تن کشیم و
بی سر و گردن، دست و پا به رقص آوریم؟
جهان را چنان از خود پر کرده بودی که اندیشه بی تو بودن
بختک های نیمه شب را نیز هراسان می کرد.
امروز، ماییم که ازیاد تو سرشاریم.
ما درس موعود را در وعده گاه تو آموختیم
و گریه و خنده ما، چاکران کمترین احساس روزمرّه توأند:
چشمان تو از سحر، سحرخیزتر است
نی چیست؟ کلام تو دلاویزتر است
با خنده تو، غنچه ما نیز شکفت
از گریه تو، دیده ما نیزتر است
رضا بابایی
نگار خانه ای از تبسّم را بر کتیبه لب هایت دیدم
و دل به دریای چشمان پر تلاطمت زدم.
آن روز که با تو آشنا شدم، بهار بود و گل های
احساسم تازه شکفته بود.
راستش را بخواهی، گرمی سخنانت، پیشانی ام را
ظهرِ تابستان کرده بود و با هر کلمه ای که از لبانت
می تراوید، پرنده پرنده، دلم پر می کشید.
کوچه های کاه گلی جماران حرف هایم را خوب می فهمند.
دلِ من حسینیه ای است به همان ابعادِ حسینیه تو، که هر
روز قشرهای مختلف احساسم در آن جمع م شوند؛
تو بر منبری از گُل، در اهمیت وحدت، سخنان مهمی را بیان
می داری و مشروحِ بیاناتِ تو هر شب از شبکه معراج پخش می شود.
دانش تو، سرشارِ کدام چشمه بود که سال هاست
تفسیرِ سوره حمدت در کلاس زمان روان است؟
می گویند بسیجیانِ چهارشنبه، در فیضیه درسِ اخلاقت گرد
هم می آیند و تو آن ها را به تقوای شقایق و نظم در پرورشِ دل های
عاشق سفارش می کنی. این را من نمی گویم؛
کاشی های سبزِ فیضیه، هنوز پانزده خردادی اند.
حالا ماهی های کوثر به پایت بوسه می زنند و
فرشته ها، صبح به صبح، نعلینِ زردت را با شبنم
و گلبرگ دستمال می کشند.
من این را احساس کرده بودم که باغچه خانه ات
زمستان ها هم سبز است و دیده بودم که هیبت ریاست را
روی طاقچه گذاشتی تا خاک بخورد و یک سینی چایِ شوق از سماور
زمزم ریختی و از تحیّرِ میهمانانِ اخلاصت پذیرایی کردی.
تو چنان مرتفعی که هنوز هم وقتی می خواهم بنویسمت
کلاه از سر واژه ها می افتد اما افسوس!
که تو جدا از جمارانی و چشم هایِ ما همیشه بارانی!
جواد محمدزمانی
ماه به نیمه رسیده است و «ماه» در کامل ترین صورت ممکنِ
خویش در سینه آسمان، همانند چشمی بیدار
و روشن به نظاره نشسته است
خانه ای را که میزبان قدم های خورشید است؛ خورشیدی که نه تنها
بر عالم ظاهر که بر «هستیِ» هستینیز سایه افکن شده است
و جلوات بی کران نورش، تمام زوایای تاریک و موهوم
شک و دودلی را روشن می کند.
خورشیدی که از مشرق عشق سر برآورده است.
خورشیدی که از دامان امامت قامت برافراشته است
تا چراغ هدایت حسین علیه السلام را فروزنده نگاه دارد.
این خورشید را تلاطم بی فرجام هیچ غروبی نخواهد توانست
در نوردد و خیال پوچ و تیره هیچ ابری، تاب و توان جدایی
انداختن این خورشید را از نگاه های روشن بین ندارد.
هیچ ابر تیره پوشی نخواهد توانست چهره نورانی اش را مخفی کند.
خورشیدی که از درون خانه دل ها طلوع می کند و از
درون به بیرون، نور گسترانی می کند.
ماه به نیمه رسیده است؛امّا امامت کامل گردیده است.
آخرین امام نیز قیام می کند در نیمه ماه تا کامل شود؛
ادامه نویدی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله
به شیعیان داده بود.
او قامت برافراشته است تا دل های مشتاق، بر شاخسار
بالابلند عشق به ولایت آشیانه بسازند و دانه
برچینند از کرامت دستانش.
در نیمه ماه، خورشیدی قدم بر خاک گذاشته است
که قیامتی به پا می کند، روزی که قامت به
قیام ازلی خویش راست کند.
دور نیست آن وعده گاه موعود و آن سحرگاه وعده داده شده.
روزی طلوع خواهد کرد از پس شانه های افراشته خورشید
برج امامت، از پس شانه های مهدی قائم آل محمّد(عج)
خورشید ظهور طلوع خواهد کرد.
او خواهد آمد؛
شاید در نیمه دیگری از ماه؛
همان زمان که ماه در کامل ترین صورت ممکن
چشم بر خاک دوخته است.
امیر اکبرزاده
ویژه نامه سالهای گذشته
شمیم وصال * ویژه نامه ولادت با سعادت امام زمان (عج) * سال(92-93)
عطر حضور یار ♥ ویژه نامه ولادت فرخنده امام زمان (عج)سال (91)
ویژه نامه ولادت با سعادت مولای منتظران،حضرت مهدی(عج) (سال90)
وبژه نامه ولادت فرخنده جان جهان مهدی صاحب الزمان (عج) (سال89)
*ویژه نامه ولادت امام زمان(عج ) برای کودکان*
کلیپ های صوتی وتصویری،مولودی خوانی،سخنرانی ونرم افزار
احیای شب نیمه شعبان را جدی بگیرید ( استاد رائفی پور)...حتما حتما گوش کنید
دانلود کلیپهای صوتی روایتهای شنیدنی از امام زمان (عج) به مناسبت نیمه شعبان
بحر طویل •.?.• چگونگی اسلام آوردن مادر گرامی امام زمان علیهما السّلام
او خواهد آمد ( مجموعه تواشیح و دکلمه خوانی ها در فراق امام زمان *عج*)
نغمه های فراق {{{ مجموعه زمزمه های عاشقانه با امام عصر(عج)
آخرین منجی ( مجموعه مولودی های صوتی میلاد امام زمان *عج* )
کلیپ صوتی مدح حضرت امام زمان(عج) از مرحوم آغاسی
کتاب پیامک های مخصوص نیمه شعبان با فرمت جاوا
کلیپ های تصویری به مناسبت میلاد امام زمان (عج)
مجموعه سخنرانی ها پیرامون مهدویت
اشعار- پیامک و تصاویر مهدوی
نیمه شعبان گل نرگس شکفت ،چلچله از شادمانی شب نخفت * اشعار ولادت مولای منتظران
آلبوم تصاویر *ویژه میلاد با سعادت آقا امام زمان عجل الله تعالی ظهوره*
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است * ما بر آنیم که این ذکر جهانی بشود
میلاد گل نرگس مبارک * پیامک های تبریک ولادت امام زمان ( عج ) *
احادیث ناب تصویری از آقا امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف
بیایید مهدوی زندگی کنیم(جداکننده های زیبای برای مطالب مهدوی)
بیایید مهدوی زندگی کنیم( آواتارهای زیبای مهدوی)
بیایید مهدوی زندگی کنیم(امضاهای تصویری مهدوی)
مقالات و سایر مطالب مرتبط
میلاد آفتاب ♥**•.?.•**♥ چگونگی میلاد حضرت مهدی(علیه السلام)
موری، شاخه گلی، دانه شنی، به مهدی(عج) عشق می ورزد! من چه؟
خصائص حضرت حجت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
بهارانه{سخنانی از آیت الله بهجت(ره) در باره امام زمان(عج) }
شرحی بر دعای عهد با نگاه به قرآن (بازگشت در دوران ظهور)
اثبات وجود حضرت حجت ابن الحسن(عج الله تعالی فرچه شریف)
طاووس بهشتیان ♥**•.?.•**♥ اَلمَهدیّ طاوُوسُ أَهلِ الجَنَّةِ ...
گناهان سه گانه ای که ما را از امام زمان(عج) دور کرده اند
معجزات ظهور امام زمان از دیدگاه معصومین
آیه های انتظار را در آینه دل نقش می بندیم
چرا به امام زمان(عج)بقیّة اللّه مى گویند؟
ازدواج حضرت مهدی صاحب الزمان (عج)
شرح چهل حدیث از حضرت مهدی(عج)
چهل حدیث برگزیده از امام زمان (عج)
تنها دو قدم تا رضایت امام زمان (عج)
ذکر صلوات بر امام زمان علیه السلام
مواریث انبیا در دست حضرت مهدی
داستان مادر امام زمان (علیه السلام)
کرامتهاى حضرت مهدى علیه السلام
چگونه امام زمان (عج) را یاری کنیم
دیدار با مهدى(عج) در سایه قرآن
روشهای تربیتی امام زمان (عج)
خصال یاران حضرت مهدی (عج)
زندگی مهدوی در سایه دعای عهد
سیمای مهدی موعود در قرآن
کتابخانه جامع بقیه الله (عج)
انتظار مقدس در نهاد مقدس
معرفی پایگاههای مهدویت
سرّ دعای عصر غیبت
جوانی و انتظار