فعالیتهای فرهنگی, ادبی، صوتی و تصویری
خورشید در زنجیر{ویژه نامه شهادت مظلومانه امام موسی کاظم (ع) ( سال 91)
شهید مکتب تقوا(وبژه نامه شهادت امام کاظم علیه السلام)( ویژه نامه سال 90 )
ویژه نامه شهادت غم انگیز امام موسی کاظم علیه السلام ( ویژه نامه سال 89)
دل ماتم زده ام ناله و فریاد دارد{ اشعار شهادت امام موسی کاظم علیه السلام}
♥فلش♥ شهادت هفتمین گلشن امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
خورشید هفتم* کلیپهای تصویری ویژه شهادت امام موسی کاظم (ع)*
(مجموعه مداحی وروضه خوانی های شهادت امام موسی کاظم*ع*)
غریب کاظمین* پیامک های تسلیت شهادت امام موسی کاظم(ع) *
آلبوم تصاویر ویژه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
صلوات بر امام کاظم علیه السّلام
مقالات وسایر مطالب مرتبط :
مبارزه تا مرز شهادت (به مناسبت شهادت امام موسى بن جعفر علیهالسلام )
بخشی از اخلاق ؛ صفات و کرامات موسی ابن جعفر الکاظم علیه السّلام
برآورده شدن حوائج شیعیان توسط امام کاظم (علیه السلام)
تربیت یافتگان مکتب تربیتى امام موسی کاظم(علیه السلام)
رهنمودهای ارزشمند امام موسی کاظم (ع) با شرح کوتاه
پرتوى از سیره و سیماى امام موسى کاظم(علیه السلام)
گوشه هایی از مکارم اخلاقی امام موسی بن جعفر (ع)
امام هفتم علیه السلام مشعلدار عبادت و دعا
امام کاظم علیه السلام اسوه ظلم ستیزی
آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری
مناظرات امام موسی کاظم علیه السلام
:.:کیست این عبد صالح ؟:.:
کریمترین حکیم
در انبوه اندوه مظلومی
ای امام! ای کاظم!
سلام بر تو و سلام بر کاظمین!
سلام بر تو که پناه درماندگانی و سلام بر نام متبرّک تو
که در انبوه اندوه مظلومی ات، صبوری ام می بخشد.
ای رداپوش محنت و ای جرعه نوش جام بلا!
دنیا هنوز زود است که مسیر کهکشان عصمت تو را مرور کند.
دنیا در جهل مرکب زیسته است؛ در ظلمت محض زندگی
و تو در فهم روزگار هارون زده نمی گنجی.
ای خورشید مظلوم!
دنیا از درک نام تو عقیم است.
یا باب الحوائج!
بگذار چتر هزار پاره اندوهم را بر سر این دلِ به سوگ
نشسته بگشایم تا جان در طراوت یادت جلا گیرد و
پنجره بهاری شهود به رویم آغوش باز کند.
تو معجزه روشن ایمان در سرزمین یخبندان هارونی هستی
که شعله عاطفه معنوی را در دل مشتاقان روشن نگاه داشته ای.
تو نگهبان هویت سبز بهاری در پاییزترین فصل تاریخ.
ای خوب! وقتی داغ تو در تقویم نشست، زمینیان و
آسمانیان،غمگنانه ترین آواز را مرثیه کردند.
ای اسوه صبوری و دلداری!
ما هنوز چشم به شعاع دست های رهبری تو
دوخته ایم تا در تاریکی ها، بی روشنایی هدایت نماییم.
اینک در داغ دوری تو این دل کبود را بر سر دست گرفته ایم
و نمی دانیم بر دامان کدام عاطفه بنشانیم.
تنها یاد توست که عاشقان اندوهناکت را قرار می بخشد.
ای قرار دل های بی قرار! ای یار!
ای امام! ای کاظم!
سلام بر تو و سلام بر کاظمین!
کاظم آل محمد(ع)
بار غمی که 25 رجب بر دل امّت ما می نشاند
بسی سنگین و جانکاه است:
غم شهادت امام فضیلت و حلم و وقار، پیشوای
عبادت و اسوه یقین امام موسی بن جعفر(ع).
آن که نامش با «مقاومت» گره خورده است
و شهادتش آموزگار صبوری مؤمنانه است.
سلام بر او، که هفتمین فروغ امامت است
و قبله نیازها و «باب الحوائج» است.
سلام بر آن محبوس رنجور که زندانبانان، اسیر
کرامت و بزرگواری اش بودند؛
صبرش، طاقت از دشمن می ربود و حلمش
جبّاران را در خشم می کرد و زندان ها به سجود
و عبادت و زهد او شهادت می دادند.
کاظم آل محمد(ص)، وارث نیکان و آبروبخش نیاکان بود.
سلام خدا بر او و بر سجّاده ای که از اشک هایش خیس می شد
و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می نهاد
وبر آن دست ها که به ادب عبودیت و بندگی به
درگاه پروردگار گشوده می شد.
سلام بر کند و زنجیری که از بوسه بر دست
و پای حضرتش، قداست می یافت.
سلام بر مرقد نورافشانش که آسمان تیره عراق و
شهر غم گرفته کاظمین را روشنا داده است.
و سلام بر یادگاران او که میهن ما را عزّت و آبرو بخشیدند:
رضا(ع) در خراسان، بانوی کرامت حضرت معصومه(ع) در قم
و سید جلیل، احمد بن موسی حضرت شاهچراغ در شیراز.
سلام بر موسی بن جعفر، عبد صالح خدا، که مدفنش قبله دل های
عاشقان اهل ولاست و راهش، اسوه حریت و سرمشق پاکی است.
جواد محدّثی
السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی
السلام علیک یا خازن علم النبیین
السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین
السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر
و رحمه اللّه و برکاته
خداحافظ ای دستهای پاک عبادت!
خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!
خداحافظ ای نور خدا در تاریکی های زمین!
خداحافظ ای درهای رحمت الهی،
از دستهای شما جاری بر روی خاک!
خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!
خداحافظ ای کوچه های غریبه کاظمین!
خداحافظ ای سالها زندان، سالها غل و زنجیر!
خداحافظ ای سالها انتظار!
بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را
و لحظه لحظه تنهایی ات را!
بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی ها و بیکسی هایت را!
بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمیدانند
و خورشید عالمتاب را بر بالای سرشان نمیبینند!
یا باب الحوائج!
چهارده سال در عمیقترین سیاهچال جور و ستم هارون، کورترین
گره های ناممکن را به یک اشاره گشودی و با سوز مناجات عاشقانهات
سیاهترین قلبها را به لرزه در آوردی!
یا باب الحوائج!
هنوز در گوش غیرت «صفوان»ها، فریاد آزادگی ات طنین انداز است.
هنوز قدرت پوشالی «هارون الرشید»ها، در هم میریزد
از شکوه و جبروت ملکوتی است.
«فدک» در کلام تو زیبا تفسیر میشود.
از نگاه تو «فدک» یعنی تمامیّت ارضی اسلام.
ای قوم محمد صلی الله علیه وآله را موسی، ای اقیانوس خشم و
غیظ را کاظم، ای پروردگار عالم را عبد صالح!
فرشتگان، به تسبیح در آمدند مقدمت را.
آسمانها و زمینیان، خون گریستند فقدانت را.
چهارده سال رنج مداوم تمام شد!
دنیا میماند و یتیمی تا همیشه مکرّر!
امشب شب زنجیر است امشب شب تازیانه است
امشب شب دیوارهاست امشب شب سلول است و میله ها
امشب کدام شب است که صدای شیون از آهن ها می آید
صدای سوگ از تازیانه ها بلند است، دیوارها نُدبه
می خوانند و سلول ها، «وَ إِنْ یَکادْ می گیرند.
آه! از برکه کُدام چشم بارانی، این همه اشک می جوشد؟
کبوترها برای کیست که سرهایشان را به زمین می زنند؟
خدایا! این چه پیروزی است، نگاه کن!
این همه کبوتر چرا از آسمان، خود را به دیوار
این سیاه چال می کوبند؟
چرا این همه ماهی در دجله، از آب بیرون می افتند؟
چرا امشب ستاره ها بیرون نمی آیند؟چرا ماه شیون می کند... ؟
می ترسم از پس این دیوار، به عشق نگاه کنم به پاهای خون آلود
می ترسم به خورشید نگاه کنم که در زنجیر استمی ترسم
به ملکوتی نگاه کنم که جای تازیانه بر تن دارد...
آه از جفای هارون...
با عشق چه کرده ای که دارد خون... ؟
زمین خشکش زده؛
یکی قطره ای آب برای این تشنه بغداد بیاورد؛
کربلا دارد این جا تکرار می شود...
دلم بوی مدینه می دهد...
خون... خون... خون...این جا دارند
برای ماه، ختم فراق می گیرند.
رهایم کنید! این که بر تکه چوبی می آورند، پاره ای از خداست...
چه قدر زخمی می آید از این دریای شکسته!
زنجیرها آب می شوند.زنجیرها می سوزند.
زنجیرها از خجالت می سوزند.چه قدر پروانه زیر این عبا جمع شده!
مگر این گل محمد صلی الله علیه و آله ، کجا می خواست برود
که سنگینی این همه بند، رهایش نمی کنند؟
نگاه کن مچ پاهایش را!
نگاه کن، دُرست مثل پاهای اسیران شام است
چه قدر ایستاده نماز عشق خوانده!
جگرم را آتش زدی بغداد؛ جگرت آتش بگیرد!
این همه هستی من است که بر شانه های شکسته
شهر، از زندان بیرون می آورند.
این باب الحوایج است، خدای کرم است، سراسر
خشوع است؛ بگذار خودم را سبک کنم!
این که می بینی می آید، مردی است که همه زخم های
مرا می دانست، این عشق است؛خود عشق.
این بهار است؛ خون آلود می آورندش
این بهار است؛ در زنجیر می آید این بهار است؛ با زنجیر می آید
این زنجیرهای سوخته، عزای کسی را گرفته که
روزها، برای شان قرآن خوانده بود...
دلم هوای کاظمین کرده
دلم بوی تو را می دهد
کاش این همه زنجیر را می توانستم پاره کنم
و به سویت بشتابم!کاش من هم رها و آسمانی بودم!
کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم که به دیوارهای
این زندان می کوبند!دارند می آورندت؛
پیچیده در جامه ای از خون و زنجیر
می خواهم دلم را تکه تکه کنم این آخرین سطر دلتنگی ها
و آخرین ترانه اندوه من است.دلم را آرام کن،
خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند!
باید از تو صبر بیاموزم، کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم
که چگونه با زنجیر می توان به عرش رسید.
امیر مرزبان