مادر....
مادری که اگر چه در کربلا نبود، ولی دلش تا ابد در کربلا ماند
و نگاهش بر افق، که آیا «کاروان عشق» را بازگشتی خواهد بود؟
مادری که دلش برای همیشه در کنار «نهر علقمه»،
سوگ نشین فرزندی شد که نظیر نداشت در زیبایی و شجاعت!
مادری که دلش در میدان «قتلگاه» بود
و نگاهش بر آسمان، که چه وقت، «ماه»، بار دیگر خواهد تابید!
مادری که یک عمر، دست از «حسین حسین» گفتن بر نداشت
و تمام غریبانه هایش را، حتی سوگ عزیزانش را با نام حسین علیه السلام همراهی کرد!
مادری که «ام البنین علیهاالسلام » بود، ولی آیینه نگاهش از آسمان کربلا،
تنها اشکِ خونین ستارگان را چید؛ آن گاه که راوی، از عبور نیزهها روایت میکرد!
مادری که حتی کوچه های «مدینه»، مرثیه سرای
اندوه سترگ او شدند و به استقامت و صبر او ایمان آوردند!
مادری که «وفا»، اولین درس زندگی و «شجاعت»، عالیترین سرشت
همسری اش بود و «صحبت»، بالاترین باور مهر پروری اش.
مادری که برای همیشه، با ناله های نینوایی، به یاد پسرانش، لالایی سرود
و سروده هایش را فرات، هر روز، هنگام غروب نجوا میکند!
مادری که بعد از شهادت «عباس علیه السلام »، دیگر به ماه نگاه نکرد
و آسمان مدینه، نعمت نورافشانی اش را از دست داد!
مادری که در کربلا نبود، ولی تا ابد در کربلا ماند و دل از «گودال قتلگاه» نگرفت
و فریاد «یا حسین»اش را نه تنها در مدینه، که از صحن مطهر کربلا میتوان شنید!
درود خداوند و سلام پاکان، بر روح بلند و وفاداری بی نظیرش باد!
روح آسمانی اش، در سایه سار کوثر، شاد، و شفاعت بشکوهش، دستگیرمان باد!