سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار

 



امشب، الفبایِ امامت در مرز تکامُل است.
امشبْ، یازدهمین سالگردِ میلادِ زندگی است.
ماه، می سُراید یازدهمین بیتِ قصیده هستی را
و فریاد می کند در گوشِ خاموشی های شعر.


ذراتِ هستی به نظاره نشسته اند شَرقی ترین شکوه
را در پَس کوچه های «سامرا».


سروها از پشت دیوارهای شَب، قد بر افراشته اند به
تماشای اعجازی دیگر.


پایان گرفته است؛ نگرانیِ ریشه دوانده در شریان های خاک.
این شبنمِ اشک است که می غلطد بر گلبرگِ گونه های «سوسن»،

گلی که ثمره زندگی اش با طلوع لبخندهای شکوفه
گسترِ فرزندِ علی به بار نشسته.


ثانیه ها را بگویید، شتابزده و گریزان به یاریِ
چشمانِ نَجیبِ «حُدَیثْ» بشتابند.


صدای باد، در سینه آسمان حبس شده است.
هیچ صدایی نیست؛

جُز نوای گریه کودکی معصوم در حوالیِ ملکوتِ خانه علی.

«حُدَیثْ»! کودک تو حدیث مکرّرِ پاکی ها ست
و شیرین ترین حادثه ها در بطن تاریخ.


«حُدَیثْ»! چشم بگشا که نوزاد امروزِ تو، پدر عدالتِ
مُجَسَّمِ فرداست و بانیِ تمامِ رادْ مردی ها.


خوب نگاه کن، یا «ابو الحسن»!
این چشم های معصوم، انوارِ تابناکِ رسالتِ تو را تا کُنجِ
زندان های تاریک و نمور «معتمد» نیز با خویش خواهندکشید.


شادباش که تا فتحِ دروازه های نور، راهی نمانده است.
ای سوارْ بر مرکب راهوارِ رسالت.

تو آمدی تا اعجازِ کلامت، برای همیشه، چراغ
درخشانی شود، آویخته بر سقفِ معنا.


تو آمدی تا هزاران نفر از جویِ زلالِ عرفانِ تو
بنوشند و مست از باده عشقِ تو شوند.

بیا که تا فتح دروازه های نور، راهی نمانده است.

اکرم کامرانی اقدام

 


ارسال شده در توسط محب مهدی