سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار

 







گهواره ‏ی من! این قدر برایم لالایی «ماندن» مخوان!

دیگر جنبیدن تو مایه ‏ی آرامش قلبم نیست؛

که مرا عشق بزرگی، بی‏تاب کرده است.


مگر بابا را نمی‏بینی؟

گل‏های محمدی صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله ‏وسلم ، یکی یکی پژمردند؛

دیگر در بوستان اهل بیت، جز من، گلی نمانده!


توفان در راه است، باید خود را به «کشتی نجات» برسانم!

من آخرین بازمانده از قافله‏ ی عاشورا هستم!


رفیق لحظه ‏های خوب من!

بارها در گرمای آغوشی آرمیدم

و بارها به نغمه‏ی دلنواز لالایی‏ات دل سپردم


امّا ... این لحظه، نه آغوش تو،

و نه آغوش مادر، هیچ کدام آرامم نمی‏کند.


که من صدای لالایی خدا را می‏شنوم!

که من آغوش باز خدا را می‏بینم!


وقت تنگ است؛ باید بروم؛

این قدر بر «ماندم» اصرار مکن!


در خیمه ماندن و از عطش مردن؟ ... نه! ... نه!

تا درهای شهادت را نبسته ‏اند باید بروم!


من تشنه ‏ی پروازم. می‏خواهم از بابا دفاع کنم.

معراج سرخ من، روی دست‏های بابا دیدنی است!


گهواره‏ ی من! به خدا که آرزوی بهشت،

لحظه ‏ای رهایم نمی‏کند. من آخرین سرباز حسینم!


و مظلوم‏ترین شهید کربلا؛ باید بروم،

دنیا منتظر پرواز من است ... .




ارسال شده در توسط محب مهدی