سالک راه عشق، پلک‏هاى بسته مى‏ خواهد و قلب روشن

آنجا صحنه عاقلانه ‏ترین جنون‏هاى دلدادگى ‏ست؛


جایى که آنچه هست، معرفت است؛

نه مصلحت.


در این مسیر، روح من، اسماعیل من است و

براى ابراهیم شدن، تیغى تیزتر از «فراموشى خود» ندارم.


به راستى، تنها کسانى فراموش نمى ‏شوند

که خود را از یاد ببرند.


بارالها! نفس خویش را در هر لحظه «رمى جمرات» مى ‏کنم

تا هر آنچه جز تو در من تجسم شود، محکوم به نابودى باشد.


الهى! حجّ درونى‏ ام را به قربانى ‏کردن نفس پایان ده تا

اسماعیل وجودم را که در من به ودیعه نهاده‏اى،

با همان معصومیت کودکانه به دیدار تو آورم.