تنگ غروب و ساحلِ شور و نوای عرفه
شکسته کشتی دلم، به ناله های عرفه
بر پرِ سجادهی دل، گره نشسته، وا نما
ای گل سجاده نشین، به یک دعای عرفه
به روی خاک بستهام، تیمم نیایشی
تو را قسم اشارتی، بر این گدای عرفه
دخیلِ بندِ خیمهی عزیزِ آل کوثرم
شفا بده مریض را، تو ای شفای عرفه
قسم به جد اطهرت، قسم به اشک مادرت
به هر نفس بخوانمت، به نغمههای عرفه
رها نمیکنم تو را، غریب دشتِ زمزمه
من و غروبِ قسم و تو و خدای عرفه
چه کردهای تو با دلم، در این نسیمِ واپسین
به روضهای مهار کن! تو عقده های عرفه
شاعر : حسن فطرس