شب قدر

شب قدر است بیا در پس این پرده‌ی اشک

بین این حوض پر از اشک که خود ساخته‌ایم


آب بر فکر سراسر بد و بدتر بزنیم

سوی افلاک کمی پر بزنیم به خدا اندیشیم


به خداوندی و لطف و کرمش فکر کنیم

تا بدانیم از امشب به کجا باید رفت


و چه سازیم که از سوختن خود گذریم

سوختن چیست مگر؟


اینکه یک دفترِ دل پر ز خطا گردد و بس

ظلم بر خلق خدا، حکم روا گردد و بس


این چنین نیست مگر؟

وقت آن است در اندیشه شویم


و بگویم که خالق عملش با مخلوق

همه زیباست، خوش است و خوشی و لطف و صفا


لیک مخلوق به مخلوق نموده است جفا

این حقیقت دارد


توبه این نیست که تنها به سرشکی ناچیز

هر گنه را سر شب تا به سحر پاک کنیم

و بگوئیم خدا بخشیدم