«کسی قدر علی علیهالسلام را ندانست»
سالهاست که علی علیهالسلام به مرگ مشتاق است؛
از همان روزها که غم عالم را در چاه میگریست
و غریب و تنها، مردِ روز و عابد شبهای تار، در
کوچه های خلوت کوفه گام میزد؛
آنقدر آهسته که صدای گامهای مقتدر او
را کسی نمیشنید و قامت بلند خلوصش را چشمی نمیدید.
ضربه دستان یداللهی اش بر در منزلگاه یتیمان و فقیران
را جز اهل خانه نمیشناختند.
این هزارْتوی کفر و نفاق را باید روز به حال خود گذاشت؛
وقتی به تاری و تیرگی خود انس گرفته است.
افسوس کسی قدر علی علیهالسلام را نشناخت!