لحظه های معصوم عشق، بر شنزارهای تشنه حجاز باریده است.
صحرای سوزان شوق است و بر مأذنه های امروز
پیغام تازه نور روییده است.
همراه با کاروان سرنوشت، حادثه ای سپید زیر آفتاب می ایستد.
ازدحام قافله نیاز را غزلستانِ «حجة الوداع» به خوبی سروده است:
ناگاه دست های غدیر، به تکبیر بالا رفت و دل ها
به بشارتی بارانی فراخوانده شدند.
گویا همه ملکوت، تذهیبی بوده است برای نگارش
خطِ نورانیِ «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ... .»
زمان، دوست داشتنی تر پیش رفت و برکه آن حوالی کوچک شد
در برابر حریقی از محبت که در دل عشاق افتاد.
شادی جهان به تکثیر رسید و تجلی رشیدترین قامت
دین در آینه غدیر تماشایی شد.