از مشرق کوه نور، مردی که سرشار
از نور است پایین می آید؛
مرد عقیده و ایمان، با ره توشه ای از
«اقرأ باسم ربک الذی خلق».
زمان را نگاه کن؛ به چشم روشنی زمین آمده است.
یک خط نور، از غار شروع می شود تا پایین.
کسی می آید که اگرچه تنها ولی همه
بهار، یک جا با اوهمراه است.
نگاه سبز وحی، به اوست و استقبال پر از شعر
و شعور جهان نبوت، پیش روی او:
ای شاه سوار ملک هستی سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل حلوای پسین و ملح اول سر
خیل تویی و جمله خیلند مقصود تویی همه طفیلند»
محمد صلی الله علیه و آله می آید و قبیله های
فضایل، یک به یک، به تعظیم برمی خیزند.
جاهلیت، به دیار نیستی می کوچد.
این صدای گام های آغازین رسالت است؛
صدایی دل انگیز از غار حرا.
گویا این غار، هم اکنون متولد شده است
در دامن چهل سالگی الگوی جهانیان.
این غار، خاک نعلین برترین آفریده را توتیای چشم خویش کرده
است و نخستین واژه های عرشی قرآن را در دل دارد.
حرا، یعنی نجواهای شبانه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله .
ببین چگونه آن نیایش ها، نتیجه داد.
اینک، آخرین فرستاده می آید؛
با قرآنی که به روی گشود تا با آن، بشارت دهد و انذار کند.
رسالت عظیم او، با قرآنی عظیم آغاز می شود تا
مکارم اخلاقی را که عظیم است، به پایان برساند.
محمدکاظم بدرالدین