آیه های انتظار






از چه بگویم مادر؟



از چه بگویم؟ از اینکه تو آغاز ایثاری؟
از اینکه دست های مهربانت، ادامه دستان خداست
و زاده محبتی و از بهشت آمده ای؟

تو نجوای نگاه بلند عشقی که از سرانگشتان محبت می باری
و لبریزی از یک حس آشنای نزدیک، از یک آغوش پر از بخشش
کاش همیشه در آغوشت جای آرمیدن بود و یک دم از آن فارغ نمی شدم!


در آغوش تو، بهار تا تشعشع پرتو عشق، تن زمستان زده آرزوها را بیدار
می کند و امید، در اولین تکبیر مؤذن لالایی نماز،
مهربانی را یادم می دهد و محبت را.


کاش گم نمی کردم صدای ملکوت آهت را در خستگی روزگار
سرد و غربت ازلی انسان! تو را قرابتی بود
با عهد ازلی، با فطرت پاک بشر.

راست می گویم مادرم!

از آغوشت، بوی خدا را می شنیدم؛ بوی آفریننده بی منت را.


از چه بگویم، وقتی گفتن، کوچک شمردن راز مگوی عشق
توست که دستان ترک خورده زمستانت را کرسی گرمی ساختی


تا قلب کوچکم، تا ابد عاشقانه بتپد و اشک هایت معلمی دلسوز
بود که خنده را برایم هجی کرد و من هجا به هجای
لالایی ات را هنوز به یاد دارم.

از چه بگویم، وقتی مهربانی ات برهان قاطع توحید است؟
تو به دنیایم آوردی تا دوستم بداری، همچون او که
آفرید تا عاشقم باشد و عاشقش باشم.


حسین امیری




ارسال شده در توسط محب مهدی