فرشته ها به سوگواری بانویی بزرگ، دروازه های آسمان را سیاه پوش کرده اند و از در و دیوار زمین، مویه و مرثیه می بارد. از این نفس های مچاله و گریه های گلوگیر به چشمان روشنی می رسم که خلاصه معصومیت و پاکدامنی است بانو! کنار رنجت زانو می زنم که به جست وجوی هشتمین حجت خداوند راه درازی را پیمودی و مهر خواهری ات را به تمامی به اثبات رساندی.
آمدی و کوچه های قم به میزبانی ات آغوش گشود. آمدی و شبانه روزِ این شهر را متبرک کردی و حالا که به سویآ سمان ها پر می گشایی، غم انگیزترین حروف به سوگت تحریر می شوند.
ای بزرگ! صدای نیایشت همچنان تا غرفه های ملکوت طنین انداز است. هنوز رد گام های سپیدت بر جاده های این سرزمین بنفشه می کارد. ببین چگونه مشتاقان حضرتت این ضریح مقدس را به طواف آمده اند!
چشم می چرخانم و افق را به دنبال ستاره بی افولت می کاوم. آسمان، تو را می گرید که دیوار به دیوار آفتاب، آیه های خداوند را تفسیر کردی و تقوا و دانش را توأمان به نظرگاهمان آوردی.
تو مفهوم پرصلابت زن را به نیکوترین ثانیه ها پیوند زدی و شانه های نستوهت، رسالت انسانیت را چه زیبا به سر منزل مقصود رساند.
ای خواهر روشنایی! خانه جانم را یاد مهربانت به طلوعی مجلل گره می زند و از پس غم انگیزترین روزها، توسل به روح بلند تو از خاک نومیدی بلندم می کند.
نیستی، اما حضور پرشکوهت به این سرزمین آبرو بخشیده. صدایت که می زنیم، باران یک ریز برکت است که تاروپود جانمان را تازه می کند.
ای خوب! ما را که در پیچ و خم کوچه های این دنیا گرفتار شده ایم به سمت آبی بندگی و پاکی نفْس راهنمایی کن! دریا!
بمان که سایه به سایه کرامتت، جست وجوگران ِجاوید ِروشنی باشیم. معصومه داوودآبادی