دوباره ماه محرم دوباره ماه غم
دوباره دوباره اشکای نم نم
روی پارچه مشکیا اسم شاهزاده عالم
شده محزون دل پرخون همه مجنون همه ویرون
همه حیرون بوی اسپند می پیچه باز توی هر کوی و خیابون
بوی عشق آشنا بوی اشکای خدا رو بوی اون دیوونه ها رو
عاشقا رو بوی مستا بوی دیوونگی پرچم به دستا
بچه هایی که رو رنگا رنگ مشکی حسینو
بیشتر از تموم رنگا می پرستند
اونا که سینی به دستند توی این کوچه و اون کوچه می گردند
تا بتونن از من و تو هدیه ای برای شیش ماهه بگیرند
توی یک کوچه بن بست با چادر مشکی پاره
یه حسینیه می بندن که روی سر درش نوشته
متوسلین به شاهزاده شیر خوار
خادمای لب بی آب علمدار