وقتی که طعم خاطراتت کرده درگیرم
باروزه ی چشمان پر مهر تو میمیرم
خرما و نان و سبزی و اندوه تنهایی
فرقی ندارد,بی تو از این زندگی سیرم
دیشب اگرمهمان قند خنده ات بودم
امشب ولی با اشک چشمانت نمک گیرم
با احتمال بودن تو زندگی کردم
شاید همین، اما، اگرها بوده تقدیرم
عمری اذان لحظه ی تنهایی ام بودی
ای نام تو در آسمان عشق، تکبیرم
وقتی امید سفره ی افطار دل باشی
تا بی نهایت هم شده من روزه میگیرم