فروغی که از خورشید وجودش می تابید، روشنگر افکار
و راهنمای مردم بیدار بود.
ظلمت حاکم، آن حق مظلوم را به زندان افکند و در حصر نهاد،
ولی آن نور زندانى، پیوسته روشنایی می بخشید و
بر دل های محبان حکومت داشت؛
نه با سلاح، که با فلاح؛ نه با قدرت نظامى، که با فضیلت اخلاقى.
سخنچینان از جاذبه معنوی و برتری علمی اش در آتش حسد می سوختند
و حاکمان،او را رقیب حکومت می دانستند. او را از مدینه به سامرا بردند
تا مدینه بی خورشید بماند و پروانهها، سرگردان و شیعه، پریشان،
ولی خلفای کوردل عباسى، کورتر از آن بودند
که فروغ جهانتاب او را درک کنند.
آنچه او را محبوب دل ها ساخته بود، پیوند با خدا، تکیه بر خالق
غنای از مخلوق، وارستگی از دنیا، وابستگی به ابدیت و دلدادگی به عبادت بود.
سلام بر جان روشن و ضمیر فروزانش که با نیایش و نجوا
با خدا مأنوس بودو سجاده و سحر، گواه یک عمر
تهجد و شبزنده داری اش بود».
سید محمد صادق میرقصری