ای عزیز هر کس داند حقیقت چیست ؟
داند عشق کدام است و عاشق کیست
در این راهمرد باید بود و با دل پر درد باید بود ،
عاشق باید بی باک باشد اگر چه او را بیم هلاک باشد
عشق دردیست که او را دوا نیست
و کار عشق هرگز به دعا نیست .
عشق مایه آسودگیست
هرچند مایه فرسودگیست
عاشق هم آتش است و هم آب
و هم ظلمت و هم آفتاب .
دل عاشق همیشه بیدار است
و دیده او گهر بار است
هر که عاشق نیست ستور است
روز را چه کند زان که شب پره کور است .
آن که از معرفت حق دور است
نه آدم بلکه ستور است .
زاهد مزدور به بهشت مینازد
وعارف به دوست
از صوفی چه گویم که صوفی خود اوست
آب دارد و در دیده و آتش در نفس