بوی خوب خدا
این چه مولودی است که با آمدنش، اشک میهمان چشمان
پدر است و این چه مولودی است که با آمدنش،
سرزمینی به نام کربلا، از شرمساری درهم خمیده می شود؟!
کو آن تصویر خون آلود سرهای بر نیزه و لب های ترک خورده
از عطش و کمی بالاتر، فرشتگان سر بر زانوی غم هشته؟!
حسین می آید؛ به رنگ سرخ غروب دلگیر همیشه تاریخ.
حسین می آید؛ با گلویی درخشان از نوری که
سال ها بعد،حکایت ها خواهد گفت.
و من اکنون چه شادم از آمدنش که اگر نمی آمد
من هیچ بهره از اشک و افتخار نمی یافتم و
خون، چه کم بها می شد، اگر نبود عاشورای تو!
مبارک باد آمدنت!
چون آمدی تا سفینه نجاتمان شوی و چراغ هدایت
و حسینمان باشی و اشک هایمان برای تو
آتش دوزخ از جسم ضعیفمان بر گیرد.
یا اباعبداللّه ! ای کودک علی!
ببین چه کردی با عالمی که حتی در آمدنت نیز چشم ها اشکبار است.
و ما دانستیم خدا چگونه بنده اش را عزیز می گرداند
اگر بخواهد ای مولود پاک!
نسیم شادی من از آمدنت از این است تا بیاموزم که
چگونه وفادار بمانم به دینم و چگونه با غربت و شرف، سر بر خاک نهم.
و ببینم این بدن خاکی، چگونه می تواند تا اوج علیین
پرواز کند، تا بوی خوب خدا.
مبارک باد آمدنت!
امروز، دست های کوچکت را ای نوزاد فاطمه!
به شفاعت می طلبم؛ و همین نزدیکی ها، در سایه ظهر
گرم دهه عاشورا، سر خونین بر نیزه سوارت را نیز.
سلام بر تو و روزی که زاده شدی، یا حسین!
مبارک باد آمدنت بر همه جستجوگران افتخار!
حبیب مقیمی