سلام ای حضرت عاشق!
که سلامتِ همه چشم های پر از تغزل در
غروب های پنجره های بسته، از آنِ نگاه توست!
سلام ای حضرت نور!
که سلامت همه لبخندهای پر از شکوفه انار،
در پایین لب های تشنه، به عطوفت توختم می شود!
سلام ای حضرت مهربانی!
که سلامت همه دست های پر از جوانه های گندم
در فصل آشیان سازی گنجشک های بی خانمان
از سخاوت تو ریشه می گیرد.
سلام ای حضرت اشک!
که سلامت همه نگاه های پر از آفتاب، در بارانی ترین
سحرگاه های دشت، به عطشناکی تو می رسد.
سلام ای حضرت شِفا!
که سلامت همه دل های پر از عطر بهار نارنج، در بعد از
ظهرهای تبدار کویر، بوی تُربت تورا می دهد.
سلام ای حضرت گل!
که سلامت همه پاهای پر از بوی باد بهاری، در بی خوابی
ماهی های نقاشی کودکان، از حُسن تو رنگ می یابد.
و سلام ای حضرت خون خدا!
که سلامت همه سرمای پر از گل آفتابگردان در تنور
نان های خانگی، وارث سرسپردگی تو می باشد.
و به راستی آیا پاسخی برای سلام های پر از آواز
چکاوک ها در وقت زیارت نی های سربریده نیست؟
آیا امیدی برای اذن دخول به بی خانمانی حلزون ها
در زیر ناودان بام های پر از کبوتر نمی باشد؟
شاید دعای شمعدانی های حیاط خانه همسایه در وقت وضوی
ستارگان، بین گل های انگشتانه نگاهم و پنجره های
فولاد باغ حضرت دل، وصل حاصل کند!
نزهت بادی