سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار






نوشیده از زلال سپیده دمان!
کدام بهشتِ موعود زیر گام هایت جوانه زده است؟

تو را در کدام فرا دست آفریده اند از سرشاری نور و لبخند؟
نوازش دست های مهربانت، وزش نسیم مهربانی ست
و لبخندت، راز شکوفایی بهاران تا همیشه.


بانو! فرشته ای و آرامشی غریب در نگاهت دویده است.
بزرگ تر از کلماتی که نمی گنجی در کوچکی و ناچیزی ذهن و زبان و قلمم.


جاری تر از هر آن چه رود، زلال تر از دریا.
اقیانوس اقیانوس محبت است که موج می زند در رگارگت.


در کرانه های بی دریغ مهربانی ات ایستاده ام
و نجوایت می کنم با کلماتی از جنس نسیم.


تکیه گاه گذشته و آینده ام! از هر ذرّه ام طلوع کرده ای
و از درون مرا به نور کشانده ای، به نظاره نشسته ای آسمان چشمانم را.


واژه ای به لطافت نیست برای نامیدنت سزاوار، جز «مادر».
تو را به کدام کلام، به کدام آهنگ، به کدام ترانه بخوانم؟
مباد تکه های لبخندت را از من بگیری!

مباد بی تو روزی!
مباد بر درگاهِ زمان، بی تو نشستن، پناه روزهای تنهایی و بی همدمی ام!

«مادر»! از عمیق ترین لایه های تنم، مهربانی ات را فریاد
می زنم و در چشم های زلالت به دنبال چراغ های تا همیشه روشن می گردم.


آه از این غروب های تا همیشه، اگر دست های مادرانه ات
بر سرم کشیده نشود، اگر دروازه های شفق، روبرویم بسته
شوند و نگاهت را از من بگیری!


همه ذرّاتم از تو رنگ گرفته است؛ مباد حسرتِ روزهایِ سپری
شده، مشامم را بیازارد!

مباد شب ها و روزهای بی تو!.
«جان پناه»!

شکوفه نامت، نوازشگر دریچه چشمان من است؛
تویی که تمام ستاره ها بر پنجره چشمانت می درخشند.


بیهوده آسمان را می کاوم؛ وقتی هستی
و آسمانی این گونه زلال، روبرویم پلک می زند.




ارسال شده در توسط محب مهدی