اندوه دلتنگی
نه کویر ترک خورده و نه نمکزار بی رونق، نه آب های
شور این سرزمین و نه سوغات های شیرینش
هیچ یک نمی فهمند اندوه بی پایان تو را.
غمگینی ات را شاید کبوترانی بدانند که از شرق می آیند
و بوی زعفرانی گنبد را با خویش می آورند.
کبوترانی که از ضریح تو تا ضریح آفتاب، مدام می پرند
و آسمان این فاصله را پر از پروازهای زائرانه خویش می کنند.
تو پرنده تر از تمام کبوتران، هر لحظه دلت در پرواز است
به سوی قبله شرق. بادها که از سمت خاور می وزند
بی قراری تو شعله می کشد و جاده ها و مسافران که از
حریم مشرق فرا می رسند، عطر آشنای راهی دور، تو را بی تاب تر می کند.
سودابه مهیجی