در همسایگی با بانوی روشنایی
تو میهمان نا خوانده ای نبودی که با آمدنت، کسی را شگفت زده کنی.
عمری است که شهر قم آبستن رؤیای آمدن زنی از قبیله روشنایی است.
هر روز، مناره های مسجد شهر قد می کشند تا شاید سایه محمل
تو را از دور ببینند و در بانگ اذان خویش، بشارت رسیدنت را فریاد کنند.
شهر ما به درازای تاریخ است که انتظار تو را می کشد!
پس اگر می بینی جماعت شیفتگانت، دست و پای دلشان را گم
کرده اند و زبانشان از تکلم باز مانده، به خاطر دیدار توست.
قبول کن حلقه زدن دور در دانه آل طه و نگین امامت، کمترین
کاری است که ما توانسته ایم بکنیم.
ما دور افتادگان از خانه کرامت آل عبا، در تار و پود
چادرت آرزوهای دیرینه مان را جستجو می کنیم.
ما از تو عطر محمدی رسول خدا صلی الله علیه و آله را می جوییم
و در پی مهر علوی علیه السلام هستیم و با دیدن سبزی نگاهت،
یاد خانه نیم سوخته فاطمه علیهاالسلام می کنیم و از صبر و
بردباری مجتبی علیه السلام می پرسیم.
اما تو بیش از همه، عطر خاطرات امام هشتم علیه السلام
را درایوان دل ما می پراکنی؛
آن چنان که گویی امام رضا علیه السلام بردشت خاطرمان
خیمه زده است و بر منبر نگاهمان حدیث نور می گوید.