گلاب ناب
کجاوه، پستی و بلندی جاده را می پیماید
و شما مسافت غربت را.
چه چیز، راه طولانی را کوتاه می کند، جز نهالستان های
امید که آبادی به آبادی در نگاه دلتان سبز می روید؟
دروازه های شهر گشوده، چشم های میهمان نواز
به جاده، آغوش ها باز و دست ها به اشتیاقِ
آب و جارو، آستین ها را زده بالا.
امروز از چهار سو، نسیم نرگس و مریم وزیدن گرفته
ست، تا در برابر عطر قدم های بانوی
کریمه علیهاالسلام سر فرودآورد.
آوای زنگوله ها، موسیقی کویر است؛
جاری در قافله که زیر و بم آن آویخته به گردن اشتران
است و دل های گوش به زنگ را می گوید که فاصله ای
نیست تا مسافری محبوب، قدم رنجه کند.
و پر می شود مشام هوا از شمیم جان فشانی و عطر اسپند.
... وَ اِن یَکادُ الَّذینَ کفروا لَیُزْلِقونَکَ بِاَبْصارِهِمْ...
دور باد از حضور شما شمّه ای از نگاه تنگ نظران و
خاکستر باد اندیشه ای که آتش گردن کشی را خواهد رقصاند.
حالا این سرزمین، بوی آب و خاک اهل بیت را گرفته است
و می خواهد بخشی از میراث نبوی را ناباورانه تحویل بگیرد.
بانوی کریمه، گلاب ناب حضور، شیرینی کلام
خاندان، حریر سپید نوازش و نان برشته برکت، سوغات آورده است.
... و چشم ها نمی توانند ببینند ظرفیت صندوقچه او را که
به اندازه دنیایی از کرامت جا دارد.