و به حرمت آن صفت که تو چنانی،
دریاب که می توانی.
الهی، عمر خود به باد کردم
و بر تن خود بیداد کردم؛
گفتی و فرمان نکردم،
درماندم و درمان نکردم.
الهی، اگر تو مرا خواستی
من آن خواستم که تو خواستی.
الهی، بهشت و حور چه نازم،
مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم.
الهی، در دل های ما جز تخم محبت مکار
و بر جان های ما جز الطاف و مرحمت خود منگار
برکشت های ما جز باران رحمت خود مبار.
به لطف، ما را دست گیر و به کرم، پای دار،
الهی حجاب ها از راه بردار
و ما را به ما مگذار