فاطمه جان، بحق پدرت کنار بیا.
به جان على از در فاصله بگیر.
بخاطر محسن درون خانه بیا!
پاهایم بى طاقت شده واى چه مى بینم؟
در باز شد!
فاطمه علیهاالسلام بین در و دیوار است.
مى خواهد خم شود تا فرزند را حفظ کند،
آتش از پایینِ در بر صورتش مى زند
مى خواهد بایستد محسنش از دست مى رود!
مهلتى نمانده فقط یک لحظه!
فریاد فاطمه علیهاالسلام را مى شنوم.
آه، او که هیچگاه در عمرش فریاد نکشیده،
چه مى گوید؟
چه مى خواهد؟
افسوس که دستم نمى رسد او را کمک کنم.
پس على علیه السلام کجاست؟
فضه! حسن! حسین!
زینب! ام کلثوم!
پس کجائید؟