آیه های انتظار







قرار بود که مثل حسن پسر باشی
عصای دست من و پیری پدر باشی

تو دیدی و حسنم دید رنج مادر را
خدا کند ز برادر صبورتر باشی

ببخش مادر خود را که با خود آوردت
بنا نبود که آن روز پشت در باشی

هنوز زیر کِسا جای خالیت پیداست
قرار بود و نشد آخرین نفر باشی

قرار بود بمانی شتاب جایز نیست
بنا نبود مسافر که رهگذر باشی

نشد بیایی و مثل برادران خودت
گهی به نیزه و گهگاه خون جگر باشی

تمام هستی من می رود اگر بروی
ولی اگر تو بمانی ولی اگر باشی.

و یا تمامی این ها فقط مقدّمه ایست
که اتفاق غزل های شعله ور باشی

و اولین بشوی قبل از آن که عاشورا
شهید کوچک و شش ماه? پدر باشی

نخورده شیرِ مرا! شیرها حلالت باد
که میخ حادثه را خواستی سپر باشی






ارسال شده در توسط محب مهدی