سال هاست که محرم سیاه پوش است
و سینه ها از سوگ، در جوش و خروش.
سال هاست که کربلا، روزهای سردمان را گرما می دهد
و بر شب های سیاه مان نور می پاشد.
کیست که آزاده باشد و محرم را به سوگ ننشیند؟
کیست که سوار بر راهوار اشک،
به مهمانی عاشوراییان برود و شیفته برنگردد؟
کیست که در سفینه ی نجات وارد شود
و در موج های هوس غرق گردد؟
کیست که حسین را چراغ راهش کند
و در بیراهه های پر پیچ و خم، گم شود؟
کیست که گوش جان بسپارد
و نام تو را در هیاهوی فرات نشنود؟