سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار





بوی مهربانی و لبخند

پشت پلک هایت شور بیدار شدن، آواز می خواند.
خیابان ها مشتاق قدم های کوچک تو نشسته اند.
کوچه ها، بی قرار هیجان های کودکانه شمایند.

بوی مهر/ بوی مهربانی/ بوی لبخند / بوی درس و مدرسه /
بوی شوق کودکانه پیاده روها / بوی نمره های بیست / بوی دفتر حساب /
بوی مشق های ناتمام / بوی دوستی / مهربانی مدام / بوی... .


پاییز با خود شور می آورد.
قاصدک ها، خبر بازگشایی مدارس می دهند.


درختان آماده می شوند تا با شوق، برگ های رنگارنگشان
را چون کاغذهای رنگی، بر سر کودکانی که مشتاقانه به مدرسه می روند

بریزند و سارها بر شاخه های انبوه درختان صف کشیده اند
تا آوازهای گرمشان را بدرقه راهشان کنند.

نسیم، نفس های معطرش را هر صبح، بر گونه های سرخابی
کودکانه شان می دمد تا خواب را در سایه های کوتاه دیوارها
جا بگذارند و مشتاقانه تا حیاط منتظر مدرسه بدوند.

دیوارهای آجرنمای مدرسه را سراسر شور و شوق پر کرده است.
کلاس ها، با آغوش باز در آستانه درها ایستاده اند
تا مهمانان کوچک خود را در آغوش بکشند.

تخته های سیاه، بی صبرانه منتظرند تا دست های صمیمی معلمی
مهربان، لبریز واژه های دوستی شان کند تا عشق، با لبخندی
ناگزیر بر لب های کوچک دانش آموزان بنشیند.


واژه ها بر تخته های سیاه جان می گیرند و پروانه می شوند
تا در نفس های هیجان زده کودکان، پرواز کنند
و فضای لرزان کلاس را گرم کنند.


چه شور و حالی دارد روزهای آغاز مدرسه.
روزهایی سراسر دلهره و هیجان و شوق و اضطراب

روزهای مهر و مدرسه، روزهایی که خیابان ها سر خوشِ هیجان
لبریز صداهای کودکانه جاری در پیاده روهایند.

روزهایی که عشق، هر سحر عاشقانه از پشت پنجره کلاس ها
سرک می کشد تا با بالا آمدن آفتاب، تنشان را در نفس های
معطر کودکان شست وشو دهند.

روزهایی که آفتاب، به شوق مدرسه رفتن، هر صبح زودتر
از آواز خروس ها بیدار می شود.
روزهایی که ماه، بالای سر دفترهای مشق، به خواب می رود!


یاد آن روزهای مهربان به خیر!
چه حسی دارد دوباره کودکانه تا حیاط مدرسه دویدن!


عباس محمدی



ارسال شده در توسط محب مهدی