سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار





در کوچستان شب تنهاترینم.. در اشک‏هایم گم می‏شوم
و نام خود را روی برگه‏ های فراموشی می‏نویسم،

در انتظار یک معجزه‏ ام که
روی دستان دیر سای ناامیدی‏ ام انگشتریه آفتاب بنشاند.

ساکن کوچ? بی ‏نشانی‏ ام؛ آنجا که
قامت آرزوها می ‏شکند و آسمان تحفه‏ای از مهتاب نمی‏آورد.

سرزمین توبه، شهر الله اکبر، رمضان..
چه مشتاق بودم برای دیدار دوبار? تو!


تو که کبوتر قلب مرا تا آشیان دعای سحر می‏بری
و چه گرم می‏تراود این سحرگاه آخرین،
شعر بی‏ پایان اشک بر گونه ‏های من تا دوباره باز آیی...

دُرّ شاهوار تقویم ‏های قمری،
دست نگهدار خدا برای آدم در لحظه ‏های بی‏ خبری..

آمدی با آسمان نزول قرآن،
از جاده‏ای که جبرئیل آمده بود در شهرآشوب غصه ‏های دنیا،

بساط بهشت گشودی، آمدی نفس‏های ما را با تسبیح عوض کردی،
آمدی هر خواب ما را عبای عبادت بر روی دوش نشاندی،


آمدی با هر دعای سحر، آب گوارای عشق به ما تعارف کردی
و در هر دیدار برگ? ملاقات‏مان با خدا را امضا کردی..

اینک می‏روی رمضان... و ما چه مهجور
و چه مغموم جای قدم‏هایت گل اشک می‏کاریم..




رمضان!. ماه محبوب خدا، به جای وداع باید به تو سلام کرد؛
سلام ماه ضیافت، ماه عبادت، سرم? دل‏ربای چشمان اسلام، غرر الایام..

سلام رمضان!.. سلام هم‏نشین دل‏نشینم،
من بودم ویک ماه تمام قمری، قُمری قلب شکسته ‏ام،
گناهان کم شده ‏ام،


سلام شهر صیام که هر شب من بودم و تو بودی
و جشنوار? گل‏های کربلا «روض? ابا عبدالله (ع)»....

بهشت بی ‏تکراری بنام افتتاح،
ابو حمزه، مجیر، جوشن کبیر.. «مناجات با خدا»!!




سلام ماه عروج علی(ع)..
که وقتی عطر ریحان تو بر مشام جانم پیچید
سرشار از شعف شدم، چون کودکان بالا و پائین پریدم..

بگذار لحظ? وداع هم همچون کودکی گریه کنم
و خود را به زمین دلتنگی تو بکوبم..!





ارسال شده در توسط محب مهدی