در ضیافت کده ات باز مرا جا دادی سفره انداختی و اذن «بفرما» دادی
دیده وا کردم و دیدم که در آغوش توام مثل یک مادر دلسوز به من جا دادی
کرم ذاتی تو فقر مرا زائل کرد بنده بودم که به من رتبه ی آقا دادی
تا که محکم بشود رشته ی وصل من و تو وقت افطار و سحر فرصت نجوا دادی
طیب الله به این رحمت بی ساحل تو قطره بودم که مرا جلوه ی دریا دادی
حاجت خواسته و حاجت ناخواسته را همه را جمع نمودی و به یکجا دادی
من فقط موقع افطار کمی تشنه شدم تو، به من اجر جهاد شهدا را دادی شهدایی که به ارباب تأسّی کردند شهدایی که کرامات به آن ها دادی یکی از آن شهدا ماه بنی هاشم بود قمری را که به او منصب سقّا دادی همه دیدند چگونه به زمین افتاده تیر باران شده و از روی زین افتاده