سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار






«ناله حزین»




اینجا کاظمین است و این روزها، روزهای رجب.
وقتی عقربه تاریخ به بیست‏ وپنجم آن نزدیک می‏شود

دوباره ثانیه ‏ها به فریاد می‏آیند.
از نگاه دیوارهای شهر، غم می‏چکد.


ناله حزین مرغان عاشق است که به گوش می‏رسد:
امشب پس از چندین سال روز، چندین سال شب
هفتمین ستاره به آسمان هفتم می‏رسد؛

ولی غافل از آنکه این مردم، غفلت، سایه‏ گستر چشم‏ه ایشان شده است.
دریغ و صد افسوس که نمی‏دانند اینجا دیگر تازیانه‏ ها شرمِ باریدن دارند!


چه سخت است و دردناک، دیدن چشمان خیس و بارانی و منتظر دخترت!
او سال‏ها سال چشم به راهی را تحمل کرد تا تو
از سفر برگردی؛

امّا غربت تو با تو عجین بود و سرانجام این
چشم‏ها را برای همیشه منتظر و داغدار گذاشت.
معصومه تو، خود هم این غم را به دوش کشید؛ امّا... .


حال که دست‏هایم در جستجوی نگاه خدایی توست
فقط می‏گویم: ای کاش کبوتری بودم در حریم حرم کاظمین تا
بال‏های خود را آن‏قدر در آسمان گرفته‏ اش می‏تکاندم که
تمام غم‏هایم در پنجره فولادش گره بخورد!

کاش پرنده ‏ای بودم و بال‏هایم آن‏قدر وسعت داشت تا به اوج آسمان‏ها
می‏رفتم و پرده سیاه غم را از صورت گرفته خورشید کنار می‏زدم تا
شاید این ‏طرف‏تر، دل گرفته دختری آرام‏تر شود!
کاش...!


اعظم سلیمانی تبار


ارسال شده در توسط محب مهدی