عطر بهشت


"


این بوی خوش کدام بهار است که پیچیده در گستره خاک؟
نسیم، پیراهن معطر کدام بهار را به تن کرده است؟


پروانه ها، بوی خوش کدام گل نورسته را شنیده اند که از
گوشه گوشه جهان، دامن کشیده اند به حوالی مدینه که
تحصن کرده اند پشت در خانه «ثامن الائمه»؟

هیجان کدام حادثه آسمانی، چنین به تپش انداخته است قلب زمان را؟
خاک، نفس می کشد عطر بهشت را از قدم هایت.
تمام پنجره ها، پلک گشوده اند به چشم انداز سیمای ملکوتی ات.

آهوان دشت های دوردست، دشت به دشت و کوه به کوه،
دویده اند عطش عشق را، با بوی زلالی چشمه جوشان کرامت تو.


عطر صلوات فرشتگان است در دهان مدینه. دیگر داشت انتظار آمدنت
نفس گیر می شد برای روزگار، اما تو چون حقیقتی آشکار، از دامان
«خیزران» سر برداشتی تا «امامت» از شاهراه امن حضورت عبور کند؛

تا «عشق» بر سر خوان کرامتت مهمان شود، تا «ولایت»
در سایه سار مهربانی ات بیاساید.

جهان، هفده سال در هوای آرامش الهی ات تنفس خواهد کرد.
جاده های هدایت، در سرگردانی انتظارشان به
محدوده قلمرو حضور تو رسیده اند.

در شریان رجب، هیجان می دود و شور غوغا می کند.
صدای هلهله آسمان، یک لحظه بند نمی آید.

آمده ای تا دنیا، اقتدار علم لدنی ات را بر تمام منابر
حکمت و دانش، لب به تحسین بگشاید.

آمده ای تا شریعت، به گفتار و رفتار تو تکیه زند.
آمده ای تا قصه ولایت، دنباله دار بماند.


یا جواد الائمه!
هرگز از خاطره قرن ها، سایه ارادت و محبت تو کم نخواهد شد!



خدیجه پنجی