دقایق غم را اشکهای ما قطره قطره دنبال میکند.
چه فصل متروکی است پاییز اندوه؛
اما تا روزگار دنیا هست، گریزی از مرور سطور این فصل نیست.
امروز، کتاب دانش، مرثیه هایی در دل دارد که هر کدام جگرسوز
است و پر خراش. خاک بقیع، بوی آسمانی دانش را میپراکند.
نام بقیع که می آید، یادی کبود در آغوش غزلهای ما میماند.
نام بقیع که می آید، چشمه های بی اختیار اشک، از صفحات تاریخ جاری میشود.
امروز، گاه سفر به مکتب احادیث «صدق» با چشمان اشکبار فراق است.
امروز، اشکهای قلم، نماینده قطعه های غمزدگی است.
در وادی پر از اشتیاق دانایی، ضجه و شیون منتشر است.
موج موج شانه ها می آیند، روبه روی دریا تباری که نامش
«صادق» است تا ترجیع بندهای تلاطم را بسرایند.
امروز دوبیتی های «وا اماما»، زمزمه بقیع ستان دل است.
محمدکاظم بدرالدین
فعالیتهای ادبی, فرهنگی ، هنری ، صورتی و تصویری
درسوگ شیخ الائمه *ویژه نامه شهادت مظلومانه امام جعفرصادق* ع* ویژه نامه سال 92- 93
خورشید شهید { ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام }( ویژه نامه سال 91)
خورشید خفته درخاک بقیع{ویژه نامه شهادت امام صادق علیه السلام(ویژه نامه سال90)
غروب غم انگیزصبح صادق*ویژه نامه شهادت صادق آل پیامبر(ویژه نامه سال 89)
معرفی چند کتاب برای آشنایی با رئیس مذهب جعفری،امام صادق(علیه السلام)
غروب خورشید ( مجموعه مداحی ها ی صوتی ویژه شهادت امام صادق ع )
مجموعه حکایتها و روایتهای شنیدنی در مورد امام جعفر صادق (ع)
مجموعه سخنرانی های صوتی پیرامون امام جعفر صادق (ع)
کلیپ و نماهنگ ویژه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
گالری تصاویر ویژه شهادت امام صادق علیه السلام
بوی غربت و یتیمی
اندوهی جانکاه بر تار و پود مدینه چنگ می زند و حُزنی غم انگیز، افلاک را می آشوبد.
آسمان سیاه پوش می شود و فوج فوج، فرشته های عزدار، در نقطه ای
به نام بقیع، فرود می آیند!
و بقیع، با دیده گریان، انتظار ورود عزیزی را به سوگ می نشیند!
در کوچه کوچه یثرب، بوی غربت و یتیمی می وزد!
از درها، دیوارها، پنجره ها، ملال و ماتم می بارد! سینه ها، داغ بزرگی
را به دفترش می کشند و جان ها، در آتش مصیبتی عظیم می گدازند!
چشم ها به خون می نشینند و دست ها، بی تابی شان را به سرها می کوبند!
شاید بلایی بزرگ نازل شده؟ شاید خورشید نقاب بر چهره افکنده؟
شاید ماه برای همیشه در محاق افتاده؟
یا عرش ترک برداشته، که این گونه آشوب در ذرّات عالم به پا شده است.
بقیع! ای گنجینه دردها و اندوه ها، ای نهان خانه اسرار آسمانی!
لب باز کن! از ناگفتنی ها بگو! از دردهای نهانت بگو! ا
مشب میزبان کدام عزیزی؟
امشب، کدام بهشت گمشده در تو پدیدار خواهد شد؟
کدام آفتاب، در خاکت طلوع خواهد کرد؟
لب باز کن، مهبط فرشتگان! زیارتگاه قدسیان!
آرام جان افلاکیان!با من سخن بگو!
آن چه را که تو می دانی و ما نمی دانیم!
از اندوه های بی شماری که جگرت را به آتش می کشد!
از زخم های فراوانی که بر پیکرت نشسته است!
بقیع! ای سرزمین اندوه های آسمانی!
امشب، سر به دامان کدام عزیز خواهی گذاشت!
در ذهن لحظه هایت، حضور افلاکی کدام مهربان جاری است!
امشب، گویا میهمان عزیزی داری!
چشم به راهی امشب پایان می گیرد! انتظارت به سر می آید!
امشب او حتما خواهد آمد! صدای گریه را نمی شنوی؟
صدا از خانه ششمین خورشید زمین است!
صدا از خانه فرزند فاطمه است!
می آید ... ، با جگری سوخته از زهر کینه!
ساغر جان امام غریب و بزرگ، لبریز از آتش زهر روزگار شده است!
می آید! معدن رسالت، دریای سخاوت، کوه حلم، اقیانوس معرفت...
می آید!...دنیا همیشه برای درک وسعت آسمانیان حقیر است
اندک است.بقیع! آماده باش! بزم پذیرایی بیارای!
دیده را فرش راهش کن!آغوش بگشا!
و جسم بی جانِ جان عالم را، در برگیر!
آرام تر! که این پیکر مطهر، زخم فراوان دیده است!
زخم کینه توزی دنیا! زخمِ نامردمی ها!
زخم اسلام نمایان بی دین!زخم نابرابری ها! شقاوت ها!
صدای گریه می آید!... صدای ضجه فرشتگان!
بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید
و ستاره ای به آسمان خواهد شتافت!
خدیجه پنجی
طعم غلیظ تنهایی و صبر
دیوار منظّم دقایق ویران شده است. هوای شهر به شدّت می تپد.
با این زمستان جهنده در استخوان های مدینه چه باید کرد؟
آسمانِ نازک، سر بر کرانه های بارانی خویش گذاشته است.
گونه دست بر یال های گرفته زمان بکشیم؟
بغض های محکم آماده انفجارند. بایست!
ای شب محزون! ای دم گرفته خیس!
جنازه عشق در تابوت است.
ستون های تاول زده ایمان می لرزد جایی می خواهم که دست
در حلقه اندوه خویش بزنم. بوی هجران و درد می آید.
کبوتری مکدّر بر شانه های گداخته بقیع سر گذاشته است.
بر خاک داغ، پیکر باران شنیدنی دست!
خداحافظ ای هوای ویران!
خداحافظ ای مزار پیامبر!
دیگر بر منابر تنهایت کتابی نخواهم گشود.
دیگر بر مدار کوچه های فقیرت کوله بر دوش نخواهم چرخید.
دیگر حلقه ای بر مدار کوچه های فقیرت کوله بر دوش نخواهم
چرخید. دیگر حلقه ای بر درگاه مدرسه هایت نخواهم کوفت.
خداحافظ ای طعم غلیظ تنهایی و صبر!
شب گستاخ، دامن قهر خویش را برچیده است.
صبح با بغضی در گلو از راه می رسد. آسمان رجز می خواند.
آفتاب بر پیکر ساقه ها، دیوانه وار می پیچد و خلقت، سر
در گریبان سوگوار خوش فرو برده است.
خورشید، یک بار دیگر غروب خواهد کرد.
غروبی طاقت ستیز خورشید، یک بار دیگر از پلّکان اندوه زمین
بالا خواهد رفت و در آن سوی ستاره ها بر اهالی آسمان فرود خواهد آمد.
خورشید در حوالی بی چون خویش خواهد درخشید.
شب گستاخ، دامن قهر خویش را برچیده است.
آغاز باران های جهان نزدیک می شود.
شیون سپیده دم، در گوش تا گوش خاک می غلتد.
باد نعره می کشد و دشت بر مزار خزانی خویش، مادرانه می میرد.
خورشید، یک بار دیگر غروب کرده است ـ غروبی طاقت ستیز ـ با
این زمستان جهنده در استخوان های مدینه چه باید کرد؟!
حسین هدایتی
ضمیر پاک صداقت
... باز هم، بغضی پریشان می کند اندیشه ام را؛
باز هم، غربت سرای چامه های جانگدازم!
باز هم، آیینه چشمان من ابریِ ابری ست!
باز هم، در غربت تاریخ می پویم؛
شکوهِ مصرعی از اشک هایم را!بخوان سمتِ غمت
حالا که در لذّت اشکی، به عشقِ جاودان خویش می بالم!
بخوان سمتِ غمت، مولا!بخوان! با یاد تو؛ زیباترین پاسخ
به احساسم، فقط اندوه است!تو را من دوست می دارم؛
به قدر آسمان هایی که چتر نور خود را بر مزارت؛
باز می سازند روز و شب!
مولاجان!مولاجان، امام مهربان!
گیتی فروز علم الهی! ای منبع صداقت انوار مُتّقین!
ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا!
ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا!
ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها!
دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا!
مولاجان، یا صادق آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم !
چگونه مویه نکنم؟! در سوگ مولایی که عظمت نامش، آسمان
را به تواضع وامی دارد! چگونه به این اشک های ناقابل بسنده کنم،
که وسعت مصیبتت، فراتر از ادراک خاکیِ ما ناسوتیان است!
مولاجان به روزهایی می اندیشم؛ که مردمان در حق تو کوتاهی
کردند! تا جایی که نااهلانِ حکومت «عباسی»
حریم حرمتت را شکستند!
مولاجان! شرمنده! کسانی که آن روز، قدر تو را نفهمیدند
و شرمنده؛ امروز، کسانی که از حسادت، توان دیدنِ
این همه شکوهِ تربتت را ندارند!
مولاجان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت
که معجزه مهدوی علیه السلام ، به وقوع خواهد پیوست
و آستان کبریایی تو برای همیشه؛
در آغوش آرزومندان خواهد بود!
سید علی اصغر موسوی