سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار

ارسال شده در توسط محب مهدی










*****اسدالله و اسدرسوله*****

وی‍ژه نامه ی 15 شوال

شهادت حضرت حمزه(ع)

عموی گرامی پیامبر بزرگوار اسلام(ص)


 

ادامه مطلب


ارسال شده در توسط محب مهدی





شیر رسول خدا



تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه
تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه

اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی است
تو هم به تیغ خودت فخر مایی ای حمزه


کمان و تیر تو پشت و پناه اسلام است
سپر به پیکر دین خدایی ای حمزه

به حفظ جان پیمبر همیشه کوشیدی
به پیروان ولا مقتدایی ای حمزه


ز پا نشست ابوجهل پای هیبت تو
نداشت از غضب تو رهایی ای حمزه

تو شیر گیر شجاع حجاز پهناور
به جان اهل جهالت بلایی ای حمزه


چقدر دیدنی است جذر و مد شمشیرت
گهی که همقدم مرتضایی ای حمزه

نبی تو را به علی و ولایش ایمان داد
ز شیعه های نخست ولایی ای حمزه

ز صحنه های دفاع تو در نبرد احد
عیان بود که تو شیر خدایی ای حمزه

به غزوه ای که پیمبر تنش شده مجروح
تو هم به خاک فتاده ز پایی ای حمزه


تو سیدالشهدایی به قتلگاه احد
به خون نشسته تو از نیزه هایی ای حمزه

دوید خواهر تو از پی جنازه ی تو
رسید تا که ببیند کجایی ای حمزه

هزار شکر صفیه نبود در غربت
هنوز بود برش آشنایی ای حمزه

دلا بسوز هماره به حال دخت علی
چو دید گشته حسینش فدایی ای حمزه ...

... رسید پیش تن قطعه قطعه ی یارش
گریست بر سر آن کربلایی ای حمزه

به ناله گفت که : بی سرپرست شد زینب
به پا نمود عجب نی نوایی ای حمزه

" میان آن همه لشکر چو بی کسش دیدند "
شدند همدم او خنده هایی ای حمزه ...

رضا رسول زاده





ارسال شده در توسط محب مهدی






کشته ی احد



ای کشته ای که بود اُحُد کربلای تو
اهل ِ مدینه نوحه گران در عزای تو

شیر خدا و شیر رسول خدا تویی
ای نام سیدالشهدایی سزای تو

قبل از حسین و واقعه ی جانگداز او
زهرا گریست بر تو و بر کربلای تو

شد خلعتِ شهادت تو جامه ی رسول
جانها فدای پیکر در خون شنای تو

ای قامتِ بلند رشادت به هر زمان
کوتاه بود عبای پیمبر برای تو

ماتم چرا گیاه به پای تو ریختند؟!
میباید آنکه ریخت سر و جان به پای تو


اعضاءِ تو ز تیغ ستم پاره پاره شد
پایان نشد به کشته شدن ماجرای تو

هر عضوت از نسیم شهادت چو گُل شکفت
در راهِ دین چو مُثله نشد کس سوای تو






شاعر: سید رضا مؤید خراسانی

 


ارسال شده در توسط محب مهدی






از سلسله دلاوران





آن گاه که نعره ات، لرزه بر اندام شیران بیابانی می انداخت
و چکاچک شمشیرت، لالایی دشت های جنگدیده بود و گام هایت،
دره ها را عمیق تر می کرد، تو را می شناختم.

نامت آشناست به گوش کوه ها و صحراها، باران ها و شهرها.
بی شک کوه احد، به خاطر داشتن تو، قرن هاست که خود
را رفیع تر از همه کوه های حجاز می داند.


نامت شکوه اُحُد است و اعتبار همه دشت هایی که گام های توفان وارت
را از خویش عبور داده اند و نیز همه صخره هایی که زلزله ار
بر دوش ایشان ایستاده ای و کمان کشیده ای؛

آن چنان که صدای کشیده شدن زه کمانت، پوست همه ببرها را
می لرزاند. چگونه می شود تو را سپاس گفت و چگونه می شود
که فراموش کرد روزهایی را که یک تنه در برابر
قوم مشرک و خاصم، سینه سپر می کرد


و برادرزاده نورانی خویش را چونان رفیع ترین کوهستان ها و چونان
استوارترین دژها و باروهای سر به فلک کشیده به حراست می ایستادی.


جای سیلی تو حتی هنوز چهره اخلاف ابوسفیان را می آزارد.
و عاقبت نیز تیر کینه همان جگرخواران بر جگرت نشست.

از قلم خون می تراود، آن گاه که می خواهم از آن لحظه دردناک
سخنی بنویسم؛ آن لحظه ای را می گویم که نیزه زهرآگین وحشی
سینه ات را آلود و جگرخواران، چونان کفتاران گرسنه
بر پیکرت هجوم آوردند؛

هم ایشان که تا ساعتی پیش، حتی در همه عمر وقتی نام تو
را می شنیدند لبانشان از کفرگویی قفل می شد و به
خانه هایشان می خزیدند و در پستوها می لرزیدند.

آری! هم ایشان اینک کرکسان شجاعی شده اند که
بر بدنِ هنوز گرمت هجوم می آورند.


آری! هم ایشان که عمری دریدن جگر تو را زیر دندان های
خونین خویش، رؤیا گونه خواب می دیدند، اینک به آرزوی
کهنسال خویش رسیده اند و آتش حسرت ایشان گویی
آب سردی ریخته باشند، با ولع، خنجر از نیام می کشند،

در حالی که آن چنان که بر روی سینه ات نشسته اند.
اما هرگز نخواهند دانست که آن چه می ماند، نام بزرگ حمزه است
و همه خواهد گفت: دلاوری که ناجوانمردانه به خاک افتاد.


آن چه دریده شد، عصمت جگرخواران کینه توز بود، نه سینه حمزه؛
که بی شک تا دنیا دنیاست نام حقیر ایشان جز به پلیدی برده نخواهد شد.


گاهی می اندیشم که بعضی گویی زاییده شیطان باشند، چنان
که فطرت ایشان شیطان گونه است و هرگونه که راه کج کنند
جز به سمت و سوی زشتی و خباثت گام بر نخواهند داشت؛

آن چنان که گویی رسالت ایشان شیطان گونه زیستن باشد.
اما تا وقتی که شیطان باشد و رسالت های شیطانی،
بی شک خون دلاورِ احد در رگ های دلاوران همه عصرها
خواهد چرخید و قلبش در سینه هزاران دلاور گرم خواهد تپید.


دیگر چه باک اگر جگر از سینه حمزه بیرون کشیدند!
بی شمار جگرآوران دیگر هستند و خواهند بود که روح حمزه
در بدن ایشان جاری است تا همواره رعشه ای دایم،
پیکر کرکسان و کفتاران را آسوده نگذارد.

جنگل ها هرگز از نعره شیران تهی نخواهند بود. حمزه اگر
رفت،علی زنده است.

و حسین زنده است و ابوالفضل العباس زنده
است و اینگونه است که سلسله دلاوران، چونان زنجیری
قطور به هم بافته همواره در حالی تاریخ امتداد خواهند داشت؛
زنجیری که هرگز گسسته نخواهد شد.


مهدی میچانی فراهانی





ارسال شده در توسط محب مهدی







عبا کوتاه بود و قامت بلند! عبا می خواست قامت شهادت
را بپوشاند؛ تا نامحرمان، مسلخ عاشقانه را در حجله عشق نتوانند دید!
عبا کوتاه بود:

ـ مثل باورهای زودگذر پیروزی!
ـ مثل اندیشه کسانی که سنگر را به قصد «غنیمت» رها کردند!
ـ مثل ایمان آن هایی که جان خویش را به جان
«پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم » ترجیح دادند!


عبا، هرچند عبای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود، امّا به قامت
شهادت کوتاه بود! به قامت جوانمردی که نه تنها جانش را فدای
ایمانِ به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کرد؛

که قطعه قطعه اعضای بدنش، در حراج عشق، به تاراج رفت!
به تاراج رفت! به تاراج «ناپاکی» که دنیا را به اندازه پوزه اش می دید
و حس انتقام، قلاده اش را به دست های چرکین «اهریمن» سپرده بود.


ـ قامت بلند شهادت را تنها، انوار عشق می تواند بپوشاند، تنها عشق!
در راه عشق اگر از خون «دل» و زخم «جگر» نتوان گذشت؛

عاشقی مفهومی نخواهد داشت!... دامنه شفق آلود «اُحُد» که سرشار
از لحظه های ارغوانی مردان عروج کرده، بود؛


گل زخم های زره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را تماشا
می کرد، غافل از رفتار «وحشیانه» و ناجوانمردانه دشمن!

دشمنی که سینه عشق را، سینه شهادت را، سینه مهربان
«حمزه رحمهم الله » را نشانه رفته بود.


«حمزه رحمهم الله » جوانمردی که خون پاک «هاشم»
در رگ داشت و سیرت آسمانی اش تندیسی از مروّت و رشادت از او ساخته بود.

«حمزه رحمهم الله » در نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
تلفیقی از مهربانی و شجاعت بود:


مهربان ترین، در بین خویشاوندان حضرت رسول6 و شجاع ترین
در دفاع از پیامبر و مقابله با ناراستی های نامردمانِ «قریش»!

حضرت حمزه رحمهم الله :
«شهید سرافرازی که لیاقتِ «سیدالشهدایی» یافت!


شهیدی که در لحظه های غریبانه شهادت جز خدا، مونسی نداشت
و هنگام تعزیت؛ عزاداری، جز «فاطمة الزهراء علیهاالسلام ».

تا جایی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با تأسف تمام فرمودند:
وَ لکِنَّ حَمْزَةَ لا بَواکیَ لَهُ الْیَوْمَ:شهدای اُحد را گریه کنندگانی ست
امّا، برای حمزه، امروز گریه کننده ای نیست!


آن گاه! دل های مؤمن گریستند و بسیار گریستند!
بر شیرمرد بیشه ایمان، که تا آخرین لحظه زندگی اش
از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اعتقاداتش دفاع کرد!

و بهای وفاداری اش را به خوبی پرداخت:
السلام علیکَ یا عَمَّ رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ؛
السلام علیک یا خَیرَ الشُّهداء؛


السلام علیک یا اَسَدَ اللّه ِ وَ اَسَدَ رَسُولِهِ؛ اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ جَاهَدْتَ
فِی اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ وَجُدْتُ بِنَفْسِکَ وَ نَصَحتَ رَسُولِ اللّه
ِ و کُنْتَ فِیمَا عِنْدَ اللّه ِ سُبْحَانَهُ راغِبا:

سلام بر تو، ای وفادارترین عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ؛ وفادارترین!
سلام بر تو، که بهترین در بین شهداء؛ بهترین!


سلام بر تو که شیر بیشه ایمان، شیر خدا و شیر میدان های نبرد،
در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودی!

به خدا، که تو در راه دین خداوند (جل جلاله) و پیامبر؛
با بهترین توان جنگیدی و از اعتقادات خود و پیامبر خود دفاع کردی!


دفاعی جانانه تا هنگام شهادت! آن هم شهادتی، شایسته تو!
درود خداوند و پاکانِ عرش کبریایی اش؛ بر روان تو باد،
که تسبیح ذکر حضرت فاطمه از تربت آسمانی تو بود!

درود بر تو که مرثیه «اُحُد» با سوگ تو وصف ناپذیر شده است
و داغ سوگ تو؛ سخت ترین داغ ها در دل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود!


پیامبری که وجود پر مهرش را، بی احترامی قریش، نمی آزرد؛
ولی نحوه شهادت تو خشم حضرت را برانگیخت!
دست شفاعتت، ما را در روز جزا، فراموش نکند، ان شاء اللّه .




ارسال شده در توسط محب مهدی




 

****مسافر ری****

ویژه نامه ی سالروز وفات حضرت عبدالعظیم الحسنی(ع)

 

ادامه مطلب


ارسال شده در توسط محب مهدی




گر به کوی صفا مقیم شوی
زائر سیّد الکریم شوی

گر ز خمخانه اش عبورکنی
مستی از باده ی حضور کنی

دیده را از غبار راه بشوی
خویش را در حریم دوست بجوی

آشنایی نشانه اش اینجاست
عشق دار الزیّاره ی دل هاست


خضر اگر عمر جاودان دارد
سر بر این طرفه آستان دارد

چیست این قبّ? بلند آیین؟
کیست این روشنای اهل یقین؟


کیست این روح بخش راه کمال؟
آشنای مقام احمد و آل

کیست این پیرو ولایت ناب؟
روح تفسیر آیه های کتاب


عشق از چشم خون فشان پیداست
منزل از گرد کاروان پیداست

معرفت گر به جانت آمیزد
رستگاری به دامنت ریزد


عصر غیبت که دور وانفساست
سای? امن ، آستان ولاست





 


ارسال شده در توسط محب مهدی






نمی دانم پیاده آمده ام یا سواره؟
نمی دانم با گریه آمده ام یا خنده؟
فقط می دانم شب جمعه ها سر قرار همیشگی باید آمد.

هوای «دعای کمیل» نیمه شب از بالای گنبدت و
کبوتران دعا که به عمق نگاه مهتاب پرواز می کنند.


هق هق گریه هایم را بشنو که از راه دراز یک هفته
روزمرگی می آیم؛ از عمق چاه یک هفته نیاز.

دست های بابای پیرم را که اولین بار مرا به دیدن تو آورد
به تاریخ سفر غریبانه تو می سپارم.


حاجتم را به که بگویم، اگر به تو نگویم که زیارت تو
زیارت مولا حسین علیه السلام در کربلاست؟

شب های جمعه، دست های ملکوتی تو تاب تحمل انتظارمان می بخشد؛
دست هایم را بر ضریح مهربانت بپذیر!

تو که پیغام تشیع بر خطه «ری» بودی و بهانه ملک ایران برای
یاد اهل بیت، پیام تاریخی انتظار را بر قلب ام القرای اسلام جاری کن

دعایم را آمین گو که غم انتظار، قامتم را خم کرده و چشمانم را بی سو.
ما را پناه باش؛ مثل همه کبوتران گنبدنشینت.


ارسال شده در توسط محب مهدی






یادگار امام حسن مجتبی در شهرری



ائمه اطهار علیهم السّلام را یادگاران ارزشمندی در ایران است که مزار
شریفشان به صورت مقبره هایی زیارتگاه علاقه مندان به خاندان عصمت و طهارت است

همانها که از ظلم و جور و تعقیب خلفای بدکار و فاسد از موطن خود فراری شد
ه و به انگیزه پناه به دوستان پیامبر و اهل بیت گرانقدرش ، راهی کشور سربلند
ایران شدند و بعضاً مخفیانه و بعضاً در حلقه محبت و مهمان نوازی شیعیان این
سرزمین تا مدتی زیستند ، و در پایان با مرگ طبیعی ویا با شهادت به حضرت
دوست روی آوردند و روح بلندشان به ملکوت اعلی پیوست .


از جمله آن والاتباران ارزشمند ، حضرت عبدالعظیم حسنی است که در
شهر قدیمی و پرآوازه (ری) که اینک در جوار تهران است ، صاحب حرم و بارگاه
باشکوهی است و پیوسته مورد توجه دوستان خاندان عصمت و طهارت بوده و
ضریح مقدس او ( و سایر امام زادگانی که در جوارش مدفونند )
چون نگینی ارزشمند در حلقه طواف عاشقان خاندان
رسول (ص) است .




ارسال شده در توسط محب مهدی
<      1   2   3   4   5   >>   >