سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار







دست هایت را می بوسم




با «نام و یاد ایزد دانا دوباره....» آغاز به سخن که می کنی.
از لا به لای کلماتت طنین صدای انبیا به گوش می رسد.

تبار این کلمه ها به اندیشه هایی می رسد که خزانه دارشان
لقمان حکیم بود.تو میراث دار گنجینه های حکمتی!


آغاز به سخن که می کنی، کلمه ها به پرواز در می آیند
بالا می روند و می پیوندند به کانون هر چه «کلمه طیّبه» است.


سخن بگو تا چشم ها از خواب ندانستن برخیزند
تا قدم های خشکیده توانی تازه بگیرد، تا حرف ها و
گفته ها مهمانمان کنند در لحظاتی چند.


سخن بگو تا حروف الفبا، دانه دانه بر زمین باران ندیده
جانمان ببارد و خوشه خوشه، حدیث زندگی از وجودمان بروید.

نام عشق را تو به ما آموختی


معلم!دست هایت را می بوسم که زانوزدن پیش پای
درس تو، خستگی از تن می زداید.


سخنانت شفا بخشند، آیه های اخلاقی ات، آسمانی.
اشاره هایت به تخته سیاه، درس آموز نکته هایی در فراسویند.

سال ها گچ به دست گرفتن، رو سفیدی ات
را در پیشگاه حقیقت به ارمغان آورده است.


از مجازها گذشته ای، رسیده ای به ارزش انسانیت
که فراتر از نام ها و نشان هاست.

معلم! دست هایت را می بوسم؛
دست هایی را که به هنرمندی شان ایمان دارم.


هنر جادویی است، عاشقانه زیستن است
ذره ذره سوختن و حرف به حرف آموختن.


هدیه بی دریغت، گرفتن دست هاست؛ دست هایی که دارند
در مرداب فرو می روند و پاداش بی دریغ بودنت
بی کرانه بودنت در رساندن پیام خورشید به گوش خاک نشین ها.


فلسفه بودن تو نثار کردن است.
دست هایت را می بوسم؛ دست های بخشنده ات را.
دست های تو ارزش بوسیدن دارد.

سخن بگو! سخن تو، بوی خدا می دهد.
آغاز به سخن که می کنی، عالم از زبان تو سخن می گوید.

انسانیت را به یادمان می آوری؛ دوباره و چند باره.


معلم، ای فریاد ناشنیده آسمانی!
حضور هر روزه ات، استمرار آیه هایی است که از نو می توان
آموخت و نکته هایی که از نو می توان یاد گرفت.


نو زایی زندگی در حضور هر روزه توست.
هم «درس عشق» می دهی هم «درس علم»

دست هایت را می بوسم!



میثم امانی


ارسال شده در توسط محب مهدی