«وقتی تو رفتی...»





یک روز، وقتی کبوتران و سروها بیدار شدند، کسی به دیدن‏شان

نیامد و احوال تنهایی دل‏شان را نپرسید.

یک روز، وقتی کوه‏ها با آمدن خورشید پلک گشودند

نسیم، عطر تو را برای‏شان به ارمغان نبرد.


یک روز، وقتی زمین نفس کشید، عطر لبخند تو را حس نکرد

و سوز زمستان، تا مغز استخوانش را لرزاند.

تو که نیامدی، دنیا مثل همه دیوارهای گلی

زیر برف‏های فراموشی لرزید.






آیه های انتظار