«غریب ملک ری»






 
چشم ما چون چشم زمزم از فراقت اشکبار

او غریب شهر یثرب ، تو غریب این دیار


داشتی از کینه های خصم بر چهره غبار

تیره بُد هَمواره از ظلم عدویت روزگار


گوهر اشک ملائک می شود اینجا نثار

حنجر دلدادگانت ناله دارد – زار زار


قطره قطره اشک ما شد لاله های داغدار

جان هستی از غم جانسوز تو اندوهبار


جان زِ ماتم در جنون ،یعنی که گشته بی قرار

ماه شد گلبرگ خون و مهر شد گلگون عذار


قلب ما چون قلب هستی در عزایت سوگوار

ای چو جدّت مجتبی دیده جفا از دشمنان


در طریق پیروی از اهل بیت مصطفی

ای مطیع امر حق یا حضرت عبدالعظیم


نی زِ چشم عاشقان تنها بریزد اشک غم

سینه ی دلبستگانت شعله دارد – آه آه


در عزای جانگدازت ای غریب ملک ری

قلب عالم از شرار داغ تو اندوهگین
 


دل زِ غم لبریز خون،یعنی که گشته بی شکیب

بس که ازچشمان"یاسر"ریخت خوناب جگر






محمود تاری(یاسر)