«آخرین سجده»





آسمان، غریب‏تر از همیشه، بغض‏هایت را گریه می‏کند.

سنگ‏فرش‏های کوفه، بیدارتر از همیشه، هم‏قدمت می‏شوند.


هوای غربت‏ آلوده شهر، تبدار توست.

دیوارهای کاه گلی، عاشقانه‏ تر از همیشه نگاهت می‏کنند.


نفس‏هایت غریب‏ تر شده است.

هوای سنگین شب را توان نفس کشیدن با تو نیست.

کوچه‏ های دلتنگ را امشب یارای همراهی کردن نیست.


دقیقه به دقیقه، دلتنگ‏تر می‏شوند و تنگ‏تر می‏خواهند در آغوشت بکشند

تا سر بر شانه ‏های بی‏ تحمل ترک‏برداشته شان بگذاری و آسوده بخوابی؛


هرچند سال‏هاست که خواب و آسوده خوابیدن را فراموش کرده ‏ای!

حتی سکوت هم امشب خواب را فراموش کرده.


ماه و ستاره‏ ها لبریز دلشوره ‏اند؛ همان‏هایی که گواه تواند.

چه شب‏های تلخی که با تو در گلوی چاه اشک ریخته ‏اند.


حتی کفش‏های کهنه‏ ات را امشب میل رفتن نیست.

احساس خستگی می‏کنند، نمی‏توانند سنگینی سنگ‏فرش‏های

نفرینی امشب را تحمل کنند.


شور برگشتن دارند؛ اما حیف، حیف که محال است.

برگشتن تو از نیمه‏ راه محال است.


برگشتن تو که اگر تمام عرب به تو پشت می‏کردند،

به دشمن پشت نمی‏کردی، محال است.


می‏روی؛ بی‏خیال اینکه فردا آب، بخواندت، آفتاب، جارت

بزند و غربت، ندیدنت را سوگواری می‏کند.


می‏روی که تنها عشق را ماندگار کنی.

می‏روی تا با دم مسیحائی ‏ات مرگ را زنده کنی.


شگفت می‏روی؛ مثل روزی که آمدی؛ روزی که دیوار کعبه

را شکافتی و امروز پیشانی ‏ات شکافته خواهد شد.


فرشته‏ ها نمازت را صف کشیده ‏اند و تو می‏روی، می‏روی

تا جبرئیل، نماز را با تو اقامه کند.


می‏روی چون خون.

می‏دانی فاطمه علیهاالسلام مهربانی بر دوش

پرنده ‏ها بهار را به پیشوازت آورده است.


پیامبران خدا ساعت‏هاست چشم‏ انتظار آمدنت، تمام ‏قد

ایستاده‏ اند دلشوره نرسیدنت را؛

ایستاده ‏اند تا با آخرین سجده، دلشوره‏هایشان را لبخند بزنی.







سایت آیه های انتظار