سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار





آزادی

چگونه تو را نمی فهمند، صدایت را نمی شنوند؟
چگونه هوایت را فشرده اند؟ دردهایت را مرهمی ندارند؟!

چشمی در تاریکی و چشمی به امید نور، گلویت را گلوله
باران کرده اند، صدایت را نمی شنوند.

فریاد می زنیم هم صدا با تو پاره های کشورت را؛
هم صدا با تو مرزهای گمشده ات را، هم صدا با تو کودکان بی پناهت
را، پدران زخمی ات را، مادران داغدیده ات را؛

هم صدا با تو، درختان سوخته ات را، خانه های ویرانت را
فریاد می زنیم. هم صدا با تو در توفان های داغ حادثه می تازیم.

شیطان در کناره ها و زاویه ها چشم می دواند بیت المقدس را.
آواره و بی پناه، خاطراتت را به دوش می کشی و
جاده ها بر گام هایت می پیچند.

پلکی امان نمی دهند تو را برای آرامش.
سی سال ویرانی خانه ها و آوارگی ات را به دوش می کشی.


سی سال، از کودکی تا امروز پرپر زندگی کردن، تو را
چنان کرده است که امروز ایستاده ای؛ حتی با دست های خالی.

سنگ های جهان پرنده شده اند مقصودت را.
هم صدا با تو مظلومیت را فریاد می زنیم تا صدایمان درهم تنیده شود.

از عمیق ترین لایه های جان، فریاد می زنیم.
تمام روز را در سیاهی گذرانده ای؛ چشم هایت اما همچنان باز است؛

دیروز چون عابری زخمی، از این برزن گذشته است و
فردا هنوز... هم صدا شده ایم با تو چندین رود در جریان در کنار هم؛

دریا از آن ماست، تشنگی این خاک را سیرابی از ماست.
فریاد می زنیم دست در دست، رها از فاصله ها، گلویمان
را به یک پژواک واداشته ایم،
آزادی، آزادی، آزادی.

حمیده رضایی


ارسال شده در توسط محب مهدی