سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار





می خواهم جریان داشته باشم



روز جوان مبارک



یک آسمان پرواز می خواهم و عرصه ای به وسعت
یک کهکشان. بال هایم فرصتی می خواهد،
تا پرواز را تجربه کند و اوج بگیرد.

تشنه ام؛ تشنه تر از ماهی به اقیانوس، تشنه تر از
خاک تفتیده کویر به باران.
نگذارید روحم در انجماد بی قیدی های پوچ، مرداب شود!


می خواهم جریان داشته باشم؛ چون رودخانه ای سرکش
اما زلال؛ بروم به سمت آب های آزاد،
بروم به سمت دریا، اگر دریا قبولم کند.

ریشه هایم اما هنوز پا نگرفته اند؛ بگذارید به استواریتان
تکیه کنم. دست هایم را رها نکنید. می روم؛
دو قدم به جلو و گاهی هم یک قدم به عقب.


پیش رویم پر از دو راهی تردید است؛
من یقین خویش را گم کرده ام.

به خیالتان، نشاط عمرم را در پای کدام جاذبه
جا گذاشتم، که این گونه مرا از خود می رانید؟

مرا به من وا می گذارید؛
آن هم درست در لحظاتی که بی پناه مانده ام؟!

پرنده ای در اوج پر کشیدنم. می شناسیدم؟
من گذشته شمایم، آینه روزهای نشاطتان.


جوانه زدنم را بارها شاهد بوده اید و پا گرفتنم،
خستگی هایم، غرورم، آرزوهایم، فریادهایم، خاموشیم، خروشم و ... .

مادر! قد کشیدنم را ببین!
من همان کوچک دیروز توام، که در اوج دلتنگی هایم،
سر به دامن مِهرت می گذاشتم و بغض ناتمام
دلم را فرومی خورم،تا اشک هایم را نبینی؛


هنوز نیازمند دست های نوازشگرت هستم،
در چشم هایم التماس موج می زند.

با شما هستم، پدر!
دست هایت را که برای پا گرفتن من، پینه بسته، بر
شانه هایم بگذار.نگاهم کن، که نگاهت هزار حرف نگفتنی دارد.


من جوانم؛
فرزند امروز سرزمینم، فرزند فردای سرزمینم،
بالنده و رها، سراپا شوق و هیجان.

سرزمین من، زادگاه سروهای تناور عشق است
که جوانه هایش، تمثیلی است از جوانی من.


من آذرخش امیدم، می دوم؛
رو به جلو، به سمت تلاقی آسمان و دریا.

سکون؟ ... نه! در من راه ندارد.
گاهی، چموشانه پیش می روم؛ از توقف بی زارم
پرم از هیجان، پرم از فریاد، پرم از نگاهی باز؛


رو به آن دور دست ها،رو به فرداهای روشن.
خورشید را در چشمانم ببینید.
دست هایم را بفشارید، تا پای امیدتان را استوار کنم.

ام البنین امیدی



روز جوان مبارک


ارسال شده در توسط محب مهدی