سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار







صدای گام های آفتاب




گلبانگ آزادی، از قله های چشم نواز حماسه ها به گوش می رسید.

قصه عاشورایی میهن را شهیدان عشق، با خون خویش می نگاشتند؛

پرندگانی که دسته دسته از دشت شیدایی، مناظری زیبا
می آوردند. هر طرف، سنگ مزار شهیدی بود که
شعر جاودانگی را برای رهپویان آینده کاشته بود.


اگرچه جوانترین حادثه ها بر سنگفرش خیابان، قطره قطره
می ریخت؛ اما پس از رگبارو مسلسل ها، آینه های
تکه تکه،باز هم آیینه بودند.

همه جا صحبت از قامت بلند صبح پیروزی بود که
جمعیت بهاری دل ها را مجذوب خود کرده بود.

غزل های شیفتگی، در گوشه ای از باغ خاطرات، صنوبرانه
ایستاده بود. خاک، ترانه های خوشرنگ رهایی را به چشم های
آسمانی فرا خوانده بود و دیوارهای قفس، نقش هایی
از پنجره را باور کرده بود.


بوی گل می آمد؛ گل هایی که از فریادهای شب شکن ما
سربرمی آوردند: «خون بر شمشیر پیروز است».


در میدان ها، مشت ها بارور شدند و شعارها و
پلاکاردها، میوه هایی به نام استقلال و آزادی دادند.

خط ها یکی شد تا خواسته های پلید و پرنیرنگِ دژخیم خط بخورد.
دهان شب از صفیر گلوله به لکنت افتاده بود؛


اماشهیدان، با شهامت خویش، دلِ گلوله ها را نشانه رفته بودند.


ارسال شده در توسط محب مهدی