یا رب اگر ز کرده‌ی ما پرده وا کنی

ما را به خجلت ابدی مبتلا کنی


ابلیس ‌وار جامه‌ی طغیان به بر کند

گر یک نفس به خویش کسی را رها کنی


هر کس به جان خویش جفا بیشتر کند

بر وی تو بیشتر ز ترحم وفا کنی


روزی دهی به مردم بیگانه صد هزار

کز صد هزار یک نفری آشنا کنی


از فعل خویش عارف و عامی کنند شرم

روزی که دستگاه عدالت به پا کنی


کس را مجال چون و چرا در بر تو نیست

با بندگان هر آن چه نمایی به جا کنی


گر گبر رو کند به برت بهر التجا

هر دم ز مهر حاجت او را روا کنی


هر کس به هر لباس که با عجز و التماس

در حضرت تو رو کند او را رضا کنی


چندین هزار مجرم و عاصی و رو سیاه

در یک نفس ز آتش دوزخ رها کنی


غیر از تو نیست راه پناهی برای خلق

باید تو روی لطف به احوال ما کنی


جز تو طبیب نیست امید است هر دو کون

این دردهای بی حد ما را دوا کنی


یارب تو قبله‌گاه امیدی و چون کنم؟

گر دست ما ز دامن لطفت جدا کنی


باشد امید ما به درت آن که جمله را

از دوستان درگه آل عبا کنی


(اندر شمار ما همه را در صف‌شمار

از شیعیان پادشه لافتی کنی)


در روز رستخیزِ قیامت شفیع ما

سر خیل کائنات و شه انبیا کنی


شایسته‌ی محبت لطف تو گر نه‌ایم

رحمی به ما به خاطر شیر خدا کنی


یارب همین بس است تمنای ما که تو

هنگام مرگ، مدفن ما کربلا کنی


در آفتاب گرم قیامت مقام ما

زیر لوای احمد صاحب ‌لوا کنی


از لطف بی حساب تو یارب بعید نیست

گر رحمتی به «صامت» بی دست و پا کنی